گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه قران و حدیث
جلد اول
1. حرمت «تفسیر به رأی



مخاطبان اصلی آنها ، یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام ، کسی مقاصد و معانی حقیقی آنها را نمی فهمد . محدّث اِسترآبادی ، (1) بنیان گذار این شیوه از اخباریگری ، در این باره می گوید: و إنّ القرآن فی الأکثر ورد علی وجه التّعمیه بالنسبه إلی أذهان الرّعیّه و کذلک کثیر من السنن النبویّه و إنّه لا سبیل لنا فیما لا نعلّمه من الأحکام النظریّه الشرعیّه ، أصلیّهً کانت أو فرعیّهَ؛ إلّا السماع من الصّادقین علیهم السلام ، و إنّه لا یجوز استنباط الأحکام النظریّه من ظواهر کتاب اللّه و لا ظواهر السنن النبویّه ما لم یعلم أحوالهما من جهه أهل الذّکر علیهم السلام ، بل یجب التوقّف و الاحتیاط فیهما . (2) اکثر آیات قرآن و همچنین بسیاری از سنّت های پیامبر صلی الله علیه و آله ، از اذهان عموم ، پوشیده اند و برای دانستن احکام نظری شرعی، اعم از اصول یا فروع ، راهی جز شنیدن از پیشوایان صادق علیهم السلام وجود ندارد . همچنین ، استنباط احکام نظری از ظواهر کتاب خدا و یا ظواهر سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله ، مادام که در باره حقیقت آنها از اهل بیت علیهم السلام ، چیزی به ما نرسیده است ، جایز نیست ؛ بلکه باید در این باره ، توقّف و احتیاط کرد . مهم ترین دلایلی که برای اثبات این نظریه اقامه شده ، عبارت اند از:

1. حرمت «تفسیر به رأی»بر اساس احادیث متواتر ، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام ، «تفسیر به رأی» را تحریم کرده اند . بنا بر این ، برای فهم معارف و مقاصد قرآن ، راهی جز رجوع به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله ، وجود ندارد . برخی احادیثی که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره نقل شده اند ،

.

1- .محمّدامین استرآبادی (م 1030ق) که طریقه اخباریگری را بنیاد گذاشت . وی ، پیش تر اهل اجتهاد بود ؛ ولی بعدها تحت تأثیر استادش میرزا محمّد استرآبادی ، به اخباریگری متمایل شد (ر . ک : روضات الجنّات : ج 1 ص 120 139) .
2- .الفوائد المدنیه : ص 47 .

ص: 52



2. اختصاص داشتن فهم معارف قرآن به اهل بیت علیهم السلام

عبارت اند از: مَن قالَ فِی القُرآنِ بِرَأیِهِ، فَلیَتَبَوَّأ مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ . (1) کسی که در قرآن به رأی خود نظر دهد ، جایگاهش آتش باد! مَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَأیِهِ، فَقَدِ افتَری عَلَی اللّهِ الکَذِبَ . (2) کسی که قرآن را تفسیر به رأی کند ، به یقین، به خدا دروغ بسته است . مَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَأیِهِ فَأَصابَ الحَقَّ، فَقَد أخطَأَ . (3) کسی که قرآن را تفسیر به رأی کند ، حتّی اگر درست بگوید ، باز خطا کرده است. امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: مَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَأیِهِ، إن أصابَ لَم یُؤجَر، و إِن أخطَأَ فَهُوَ أبعَدُ مِنَ السَّماءِ . (4) کسی که قرآن را تفسیر به رأی کند ، اگر تفسیرش درست باشد ، اَجری نمی برد و اگر اشتباه کند ، دورترین فرد از آسمان [در پیشگاه الهی] است .

2. اختصاص داشتن فهم معارف قرآن به اهل بیت علیهم السلامشماری از احادیث ، تأکید دارند که معارف قرآن ، فراتر از فهم عامّه مردم اند و تنها پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت او علیهم السلام که مخاطبان اصلی قرآن اند می توانند به حقایق این کتاب آسمانی برسند . بنا بر این ، تنها راه دین شناسی برای دیگران ، مراجعه به سنّت و عترت است . اینک ، نمونه ای از این احادیث: الف امام باقر علیه السلام ، خطاب به جابر بن جعفی فرموده است: یا جابِرُ! لَیسَ شی ءٌ أبعَدَ مِن عُقولِ الرِّجالِ مِن تَفسیرِ القُرآنِ؛ إنَّ الآیَهَ یَکونُ أوَّلُها

.

1- .سنن الترمذی : ج 5 ص 199 ح 2950 2951 ، تفسیر الطبری : ج 1 ص 34 ، عوالی اللآلی : ج 4 ص 104 ح 154 .
2- .کمال الدین : ص 257 ، التحصین ، ابن طاووس : ص 625 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 227 ح 3 .
3- .مجمع البیان : ج 1 ص 80 ، وسائل الشیعه : ج 18 ص 151 ح 33587 ،البرهان ، زرکشی : ج 2 ص 164 .
4- .تفسیر العیّاشی : ج 1 ص 17 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 110 ح 13 .

ص: 53

فی شی ءٍ و آخِرُها فی شی ءٍ، و هُوَ کَلامٌ مُتَّصِلٌ مُتَصَرِّفٌ عَلی وُجوهٍ . (1) ای جابر! هیچ چیز، به اندازه تفسیر قرآن ، دور از دسترس اندیشه های مردان نیست . یک آیه ، ابتدایش در باره چیزی است و انتهایش در باره چیزی دیگر ، و قرآن ، گفتار پیوسته ای است که به گونه های مختلف ، فهمیده می شود. ب در علل الشرائع ، به نقل از ابو زُهَیر بن شَبیب بن اَنَس ، از یکی از یاران امام صادق علیه السلام روایت شده است : در خدمت امام صادق علیه السلام بودم ... که یک نفر ، در زد . گروهی از یاران امام علیه السلام در حضور ایشان بودند . ایشان به غلام فرمود : «ببین کیست؟». غلام رفت و برگشت و گفت : ابو حنیفه است . فرمود : «بگو وارد شود» . ابو حنیفه ، وارد شد و بر امام صادق علیه السلام سلام کرد . امام علیه السلام پاسخ سلامش را داد و فرمود : «تو فقیه عراق هستی؟» . گفت : آری. فرمود : «بر چه اساسی برای آنها فتوا می دهی؟» . گفت : بر اساس کتاب خدا و سنّت پیامبرش . فرمود : «ای ابو حنیفه! آیا کتاب خدا را چنان که باید، می شناسی ، و آیا ناسخ و منسوخ را می شناسی؟». گفت : آری. فرمود : «ای ابو حنیفه! مدّعی علم شدی . وای بر تو! خداوند ، این علم را جز نزد اهل قرآن که قرآن بر آنها نازل شده ، قرار نداده است . وای بر تو! این علم ، جز در نزد خواصّی از ذریّه پیامبر ما محمّد صلی الله علیه و آله نیست . خداوند ، حتّی یک حرف از کتابش را به تو به ارث ، نداده است» و همچنان برای او حجّت آورد و استدلال

.

1- .المحاسن : ج 2 ص 7 ح 1076 ، تفسیر العیّاشی : ج 1 ص 12 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 91 ح 37 .

ص: 54

کرد، تا آن که فرمود : «ای ابو حنیفه! هر گاه چیزی از تو سؤال شود (یا مسئله ای برای تو پیش آید) که نه در کتاب خداست و نه در حدیث و سنّت، چه می کنی؟» . گفت : خداوند ، تو را به سلامت دارد! قیاس می کنم و در آن ، بر اساس نظر خود ، عمل می نمایم. امام علیه السلام فرمود : «ای ابو حنیفه! نخستین کسی که قیاس کرد ، ابلیس مَلعون بود . او در برابر پروردگار ما تبارک و تعالی دست به قیاس زد و گفت : «من از او (آدم) بهترم ؛ [چون] مرا از آتش آفریده ای و او را از گِل ...» » . ابو حنیفه ، سکوت کرد. امام علیه السلام فرمود : «ای ابو حنیفه! کدام یک نجس تر است : بول یا جنابت؟». گفت : بول . فرمود : «پس چرا مردم برای جنابت ، غسل می کنند ؛ امّا برای بول ، غسل نمی کنند؟» . ابو حنیفه ، سکوت کرد. امام علیه السلام فرمود : «ای ابو حنیفه! کدام یک برتر است : نماز یا روزه؟» . گفت : نماز. فرمود : «پس چرا حائض باید قضای روزه اش را به جا آورد ؛ امّا نمازش قضا ندارد؟» . ابو حنیفه ، باز سکوت کرد. (1) ج در روایتی از زید شَحّام آمده است : قَتاده بن دِعامه ، بر امام باقر علیه السلام وارد شد . امام علیه السلام فرمود : «ای قتاده! تو فقیه بصریانی؟» . گفت : این طور می گویند.

.

1- .علل الشرائع : ص 89 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 293 ح 13 .

ص: 55

فرمود : «به من خبر رسیده است که قرآن را تفسیر می کنی» . گفت : آری. فرمود : «به علم ، تفسیرش می کنی یا به جهل؟» . گفت : البته به علم. فرمود : «اگر به علم، تفسیرش می کنی ، به راستی عالم هستی . من از تو سؤالی دارم» . قتاده گفت : بپرس . فرمود : «مرا خبر ده از این سخن خدای عز و جل در باره قوم سبأ که : «و میان آنها مسافت را به اندازه مقرّر داشته بودیم . در این راه ها شب ها و روزها آسوده خاطر بگردید » ». قتاده گفت : یعنی کسی که با توشه حلال و مرکوب و کرایه حلال از خانه اش به قصد این خانه (کعبه) خارج شود ، در امان است تا آن گاه که به سوی خانواده اش باز گردد. امام باقر علیه السلام فرمود : «تو را به خدا سوگند ، ای قتاده! آیا می دانی که گاه ممکن است آدمی با توشه حلال و مرکوب و کرایه حلال، به قصد این خانه ، خانه اش را ترک گوید ؛ ولی در راه ، راهزنان به او حمله کنند و هزینه و توشه اش را بگیرند و نیز ضربه مهلکی به او وارد آید؟» . قتاده گفت : البته ، آری. امام باقر علیه السلام فرمود : «وای بر تو ، ای قتاده! اگر قرآن را از پیش خود تفسیر کرده ای ، هم خود به هلاکت افتاده ای و هم دیگران را به نابودی کشانده ای ، و اگر آن را از مردان گرفته ای ، باز ، هم خود را به هلاکت افکنده ای و هم دیگران را . وای بر تو ، ای قتاده! مقصود [آیه] ، کسی است که با توشه و مرکوب و کرایه ای حلال از خانه اش به قصد این خانه بیرون رود ، در حالی که عارف به حقّ ما و دلش شیفته ما باشد ، چنان که خدای متعال فرمود : «پس دل های گروهی از مردمان را

.


ص: 56



3. ظاهر نبودن الفاظ قرآن

نقد دلیل اوّل

هواخواهِ ایشان قرار ده» . اگر مقصود ، خانه (کعبه) بود ، می فرمود : آن [و نه آنها ] . به خدا سوگند که ماییم مقصود از این دعای ابراهیم علیه السلام که : هر کس دوستدار ما باشد، حجّش پذیرفته می شود ، و گرنه پذیرفته نمی شود . ای قتاده! هر گاه کسی چنین باشد (دوستدار و عاشق ما باشد) ، از عذاب دوزخ، در روز قیامت ، ایمن خواهد بود» . قتاده گفت : مسلّما . به خدا سوگند که من ، این آیه را جز این گونه تفسیر نکرده ام. امام باقر علیه السلام فرمود : «وای بر تو ، ای قتاده! قرآن را ، در حقیقت ، کسی می شناسد که مخاطب آن ، واقع شده است» . (1)

3. ظاهر نبودن الفاظ قرآنوجود تقیید ، تخصیص و تجوّز در بیشتر ظواهر قرآن ، موجب از بین رفتن ظهور (معنای ظاهر) آنها می گردد . بنا بر این ، آنچه از معانی قرآن که ظاهر به نظر می رسد ، ظهورِ آن، بَدْوی است و با تأمّل ، از بین خواهد رفت . در نتیجه ، برای فهم آنها ، رجوع به خاندان پیامبر خدا ، ضروری است .

نقد دلیل اوّلدلیل نخست اخباریان ، «حرمت تفسیر به رأی» در اسلام است . بی تردید ، طبق احادیثی که بدانها اشارت رفت ، تفسیر به رأی ، جایز نیست ؛ امّا حرمت تفسیر به رأی ، نمی تواند مدّعای آنان را اثبات نماید ؛ زیرا: اوّلاً حمل کردن لفظ بر معنای واضِح آن ، تفسیر نیست ؛ چون تفسیر، به معنای تبیین و توضیح معنای غیر واضح است (2) و به تعبیر شیخ انصاری ، تفسیر ، عبارت

.

1- .الکافی : ج 8 ص 311 ح 485 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 237 ح 6 .
2- .فسر، مادّه ای است که بر بیان چیزی و روشن ساختن آن ، دلالت می کند (معجم مقاییس اللغه : ج 4 ص 504 مادّه «فسر») . «فسّر الأمر» ، یعنی : آن مسئله را واضح ساخت و بیان کرد و «فسّر المغطّی» ، یعنی : از آن پنهان ، پرده بر داشت (المنجد : مادّه «فسر») .

ص: 57

است از «کشف القناع (پرده بر داشتن)» (1) ، و حمل لفظ بر معنای ظاهر آن ، کشف امر مستور نیست. ثانیا بر فرض که حمل لفظ بر معنای ظاهرِ آن ، تفسیر نامیده شود ، این عمل ، تفسیر به رأی نیست ؛ زیرا رأی و نظریه در جایی صدق می کند که معنای آیه ، روشن نباشد . در این صورت ، مفسّر می گوید: «به نظر من ، مقصود، این است» ؛ امّا در جایی که معنای لغوی و عرفی آیه روشن است ، مفسّر، از خود ، رأی و دیدگاهی ندارد تا بر قرآن ، تحمیل کند . او معنای آیه را می گوید ، نه رأی خود را (در باره مقصود آیه). بنا بر این ، مقصود از حرمت تفسیر به رأی ، تحمیل آرای مبتنی بر حدس و گمان و استحسان، بر قرآن است و شامل حمل الفاظ این کتاب آسمانی بر معانی واضح لغوی و عرفی آن نمی شود . (2) مؤیّد این مدّعا ، احادیثی است که اهل بیت علیهم السلام در آنها روش استخراج احکام اسلام از قرآن را به اصحاب خود ، تعلیم داده اند . نمونه روشن آن ، روایت عبد الأعلی است که می گوید: قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام : عَثَرتُ فَانقَطَعَ ظُفری فَجَعَلتُ عَلی إصبَعی مَرارَهً، فَکَیفَ أصنَعُ بِالوُضوءِ؟ قالَ: یُعرَفُ هذا و أشباهُهُ مِن کِتابِ اللّهِ عز و جل : «مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» . (3) اِمسَح عَلَیهِ . (4)

.

1- .فرائد الاُصول : ج 1 ص 57 .
2- .برای توضیح بیشتر ، ر.ک : فرائد الاُصول: ج 1 ص 135 (الأمارات المعموله فی استنباط الأحکام الشرعیّه من ألفاظ الکتاب و السنّه) .
3- .حج : آیه 78 .
4- .الکافی : ج 3 ص 33 ح 4 ، تهذیب الأحکام : ج 1 ص 363 ح 1097 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 277 ح 32 .

ص: 58



نقد دلیل دوم

به امام صادق علیه السلام گفتم : پایم لغزید و ناخنم شکست و من ، مقداری مرهم روی انگشتم گذاشته ام. حال ، برای وضو چه کنم؟ فرمود : «حُکم این و امثال آن ، از کتاب خداوند عز و جل دانسته می شود : «خدا در دین ، بر شما سختی قرار نداده است» . بر آن [انگشتِ مرهم نهاده] ، مسح کن» .

نقد دلیل دومبی شک ، فهم معارف قرآن ، مراتبی دارد که احاطه به همه مراتب آن ، ویژه خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله است ؛ (1) امّا این ، بدان معنا نیست که معارف قرآن ، به طور مطلق ، بالاتر از فهم عامّه مردم است و پژوهشگران دینی نباید به متن قرآن ، مراجعه کنند ؛ زیرا: اوّلاً قرآن کریم تصریح می فرماید: «هَذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ . (2) این (قرآن) ، روشنگری برای مردم است» . و مردم را به تدبّر در آیات خویش ، فرا می خواند: «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُواْ ءَایَاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ . (3) کتابی است خجسته که به سوی تو فرستادیم تا در آیات آن بیندیشند و خردمندان از آن پند گیرند» . و کسانی را که در آن تدبّر نمی کنند ، بدین گونه مورد عتاب قرار می دهد که: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَآ . (4) آیا به قرآن نمی اندیشند، یا بر دل هایشان قفل هایی زده شده است؟» . چگونه می توان سخنی را که برای مردم ، قابل فهم نیست ، «بیان» نامید و آنان

.

1- .ر. ک: ص 70 (در آمد / مراتب قرآن شناسی / آشنایی با حقایق قرآن) .
2- .آل عمران : آیه 138 .
3- .ص : آیه 29 .
4- .محمّد : آیه 24 .

ص: 59

را به تدبّر در آن ، دعوت کرد و کسانی را که در آن تدبّر نمی کنند ، مورد سرزنش قرار داد؟! ثانیا مبهم بودن قرآن ، با معجزه بودن آن ، سازگار نیست ؛ زیرا سخنی می تواند معجزه باشد و ارتباطِ آورنده آن را با خداوند متعال ، اثبات نماید که برای مردمِ اهل آن زبان ، قابل فهم باشد . بنا بر این ، سخنی که عموم مردم ، قادر به درک آن نیستند ، معجزه و نشانه نبوّت نیست . ثالثا بر پایه احادیث فراوانی که از اهل بیت علیهم السلام رسیده اند ، عرضه سنّت بر قرآن ، یکی از معیارهای تشخیص حدیث صحیح از ناصحیح است . از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که می فرماید: إنَّ عَلی کُلِّ حَقٍّ حَقیقَهً، وَ عَلی کُلِّ صَوابٍ نوراً؛ فَما وافَقَ کِتابَ اللّهِ فَخُذوهُ، وَ ما خالَفَ کِتابَ اللّهِ فَدَعوهُ . (1) هر حقّی از حقیقتی برخوردار است ، و هر درستی ، از نورانیّتی . پس آنچه را که موافق کتاب خداست ، بگیرید ، و آنچه را که مخالف کتاب خداست ، رها کنید . بدیهی است که معیارْ بودن قرآن برای تشخیص درستی یا نادرستی سنّت (حدیث) ، مبتنی بر امکان دستیابی به معانی قرآن و نیز حجّیت ظواهر آن است و چیزی که خود ، مبهم و غیر قابل فهم باشد ، نمی تواند میزان شناخت چیزی دیگر شود. رابعا در برخی احادیث، مبهم و غیر قابل فهم بودن قرآن ، صریحا نفی شده است . برای مثال ، ابو لَبید بَحرانی از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که : فَمَن زَعَمَ أنَّ کِتابَ اللّهِ مُبهَمٌ، فَقَد هَلَکَ و أهلَکَ . (2)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 69 ح 1 ، الأمالی ، صدوق : ص 449 ح 608 ، المحاسن : ج 1 ص 354 ح 749 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 243 ح 44 .
2- .المحاسن : ج 1 ص 421 ح 964 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 90 ح 34 .

ص: 60



نقد دلیل سوم

هر کس ادّعا کند که کتاب خدا مبهم است ، هم خود به هلاکت افتاده ، و هم دیگران را به نابودی کشانده است . بنا بر این ، مقصود از احادیثی که فهم معارف قرآن را به اهل بیت علیهم السلام منحصر کرده اند، بر فرض صحّت سند ، احاطه داشتن اهل بیت علیهم السلام بر همه معارف ظاهری و باطنی آن است ، چنان که در بسیاری از احادیث ، به این مطلب، تصریح شده است. این احادیث، در واقع ، در مقابل کسانی که خود را از اهل بیت علیهم السلام و راه و روش آنان در شناخت معارف قرآن ، بی نیاز می دانند ، صادر شده است.

نقد دلیل سومبا توجّه به آنچه گذشت ، بطلان ادّعای مبهم بودن الفاظ قرآن (به دلیل وجود تقیید ، تخصیص و تجوّز در بیشتر آیات آن) ، روشن است؛ زیرا: اوّلاً وجود تقیید ، تخصیص و تجوّز در بیشتر آیات قرآن ، ادّعای محض و خلاف واقع است. ثانیا همه آنچه در نقد دلیل دوم اخباریان ذکر شد ، برای اثبات امکان بهره گیری مردم (بویژه دانشوران) از معارف قرآن ، کافی است. ثالثا سنّت نیز مانند قرآن ، ناسخ و منسوخ ، خاص و عام ، و محکم و متشابه دارد . در حدیثی که سُلیم بن قیس از امیر مؤمنان علیه السلام نقل کرده ، آمده است : إنَّ أمرَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله مِثلُ القُرآنِ ناسِخٌ و مَنسوخٌ و خاصٌّ و عامٌّ و مُحکَمٌ و مُتَشابِهٌ، قَد کانَ یَکونُ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله الکَلامُ لَهُ وَجهانِ: کَلامٌ عامٌّ ، و کَلامٌ خاصٌّ مِثلُ القُرآنِ . (1) سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله نیز همانند قرآن ، ناسخ و منسوخ ، خاص و عام ، و محکم و

.

1- .الکافی : ج 1 ص 63 ح 1 ، الخصال : ص 256 ح 131 ، تحف العقول : ص 195 ، وسائل الشیعه : ج 27 ص 207 ح 33614 .

ص: 61



دیدگاه سوم . فهم قرآن از طریق سنّت در موارد خاص

متشابه دارد . گاهی سخن پیامبر خدا دو گونه بود : عام و خاص ، مثل قرآن. بنا بر این ، اگر استدلال سوم اخباریان درست باشد ، باید گفت که سنّت نیز نمی تواند از قرآن ، ابهام زدایی نماید ؛ بلکه باید مانند محدّث اِسترآبادی معتقد شد که احادیث نبوی ، مانند آیات قرآن ، رمزگونه اند و کلید این رمز ، حدیث اهل بیت علیهم السلام است. باری ، خلاصه کلام در پاسخ به دلیل سوم اخباریان ، این است که وجود تخصیص ، تقیید ، نَسخ و امثال اینها در قرآن و سنّت ، موجب عدم انعقاد ظهور در الفاظ و یا عدم استمرار آن نیست؛ بلکه سبب لزوم فحص در موارد احتمال وجود مخصِّص و مبیِّن است . (1)

دیدگاه سوم . فهم قرآن از طریق سنّت در موارد خاصدر تاریخ اسلام ، دیدگاه نخست به مهجور شدن سنّت انجامید و دیدگاه دوم به مهجورشدن بیشتر قرآن دامن زد . علّامه طباطبایی قدس سره در تفسیر گران سنگ المیزان ، پس از نگاهی دردآلود به این گذشته اسفبار می نویسد : و لعلّ المتراءی من أمر الاُمّه لغیرهم من الباحثین کما ذکره بعضهم أنّ أهل السنّه أخذوا بالکتاب و ترکوا العتره ، فآل ذلک إلی ترک الکتاب لقول النبیّ صلی الله علیه و آله : «إنّهما لن یفترقا» و أنّ الشیعه أخذوا بالعتره و ترکوا الکتاب ، فآل ذلک منهم إلی ترک العتره لقوله صلی الله علیه و آله : «إنّهما لن یفترقا»، فقد ترکت الاُمّه القرآن و العتره (الکتاب و السنّه) معا . (2) شاید وضعیت ظاهر امّت مسلمان، برای پژوهشگران ، چنین باشد که برخی گفته اند: اهل سنّت ، قرآن را گرفتند و عترت پیامبر صلی الله علیه و آله را رها کردند و نتیجه ، آن شد که قرآن را هم رها کردند ؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده بود : «این دو، از هم جدا

.

1- .ر.ک : فرائد الاُصول : ج 1 ص 57 .
2- .المیزان فی تفسیر القرآن : ج 5 ص 276 .

ص: 62

نمی شوند» . و شیعه ، عترت را گرفتند و قرآن را رها کردند و در نتیجه ، عترت را هم رها کردند ؛ چون پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده بود : «این دو، از هم جدا نمی شوند» . بنا بر این ، امّت اسلامی ، قرآن و عترت ، هر دو، را رها کردند . ایشان ، در مقابل دو دیدگاه گذشته ، دیدگاه سومی را مطرح کرده و آن ، این است که قرآن شناسی ، جز در موارد خاص (مانند : تفاصیل احکام و قصص و معاد) ، نیازی به سنّت ندارد . فهم قرآن، با کمک گرفتن از خود قرآن ، امکان پذیر است و پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندان آن بزرگوار نیز به عنوان معلّمان قرآن ، ما را به همین راه ، راه نمایی کرده اند. متن سخن علّامه طباطبایی قدس سره چنین است: آیات شریفی که مردم را به طور عمومی از کافر و مؤمن و از کسانی که در عهد نزول کتاب الهی بوده و یا اشخاصی که بعدا به وجود آمده اند به اندیشیدن و تدبّر در قرآن دعوت نموده ، مخصوصا آیه شریف : «آیا در قرآن نمی اندیشند؟ و اگر از سوی کسی غیر خداوند بود ، قطعا در آن ، اختلافات بسیاری بود» ، به طور آشکارا ، دلالت دارد که معارف قرآنی را می توان با بحث و کنجکاوی در آیات به دست آورد و بدین وسیله ، اختلافی را که در نظر ابتدایی در میان بعضی آیات دیده می شود ، مرتفع ساخت ؛ زیرا چنان که ملاحظه می کنید ، این آیه شریف ، در مقام «تحدّی» [یعنی حجّت آوردن و مبارز طلبیدن] است و می خواهد با استدلال به عدم وجود اختلاف در قرآن ، حقّانیت کتاب الهی را ثابت کند . در این صورت ، معنا ندارد که فهمیدن معانی آیات قرآن را موکول به فهم «صحابیان و تابعیان» نماید ؛ بلکه بالاتر ، نمی توان در چنین مقامی، درک معانی آن را هم به سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله حواله داد ؛ چون کلام پیامبر خدا، در چنین زمینه ای ، یا کلامی است که موافق ظاهر کتاب الهی و مطابق با آن است و یا با آن، مخالفت دارد . پُر واضح است که در صورت موافقت ، احتیاجی به آن نیست ؛ زیرا خود شخص ، ولو پس از تدبّر و بحث ، همان معنا را درک می کند؛ امّا در صورت مخالفتش با کتاب الهی، با مقام «تحدّی» سازگاری ندارد و نمی تواند حجّتی را برای مخالف ، اقامه کند.

.


ص: 63



دیدگاه چهارم . فهم قرآن از طریق سنّت، تنها در برخی سطوح

مراتب قرآن شناسی

اشاره

ولی در شرح و تفصیل احکام فرعی ، چاره ای جز استفاده کردن از حدیث نبوی نیست ، چنان که خود قرآن شریف هم ، این قبیل مطالب را به توضیحات پیامبر خدا ، حواله داده است و آیه شریفِ : «آنچه را که پیامبر به شما داده است ، بگیرید و از آنچه شما را باز داشته، باز ایستید» و آنچه در تفسیر آن رسیده ، همه به همین قسمت مربوط اند. همچنین ، قسمت هایی که مربوط به داستان ها و یا مربوط به تفاصیل «معاد» هستند ، در آنها هم حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله ، لازم و حتمی است. خلاصه ، از آنچه گفتیم روشن می شود که شأن پیامبر خدا در چنین مقامی ، تنها و تنها جنبه آموزش است و معلوم است که آموزش ، فقط یک نحو راه نمایی است که استاد آگاه و خبیر، به وسیله آن ، ذهن شاگرد را برای درک کردن چیزی که برای او سنگین و دشوار است ، ارشاد و رهبری می نماید . (1)

دیدگاه چهارم . فهم قرآن از طریق سنّت، تنها در برخی سطوحبه نظر می رسد برای تبیینِ دقیق رابطه متقابل قرآن و حدیث ، و نقش سنّت در تفسیر قرآن و فهم معارف دینی ، تفصیل قائل شدن میان مراتب قرآن شناسی (فهم معارف قرآن) ، ضروری است.

مراتب قرآن شناسیبه طور کلّی ، فهم معارف قرآن کریم را می توان در چهار مرحله خلاصه کرد: 1. آشناییِ اجمالی با معارف قرآن، 2. آشنایی با اشارات قرآن، 3. آشنایی با لطایف قرآن، 4. آشنایی با حقایق قرآن .

.

1- .المیزان فی تفسیر القرآن : ج 3 ص 84 85 .

ص: 64



یک. آشنایی اجمالی با معارف قرآن

از امام زین العابدین علیه السلام ، در باره مراتب قرآن شناسی روایت شده که می فرماید : إنَّ کِتابَ اللّهِ عَلی أربَعَهِ أشیاءَ: عَلَی العِبارَهِ، وَ الإِشارَهِ، وَ اللَّطائِفِ، وَ الحَقائِقِ؛ فَالعِبارَهُ لِلعَوامِّ، وَ الإِشارَهُ لِلخَواصِّ، وَ اللَّطائِفُ لِلأَولِیاءِ، وَ الحَقائِقُ لِلأَنبِیاءِ . (1) همانا کتاب خدا بر چهار چیز است : بر عبارت ، اشارت ، لطایف و حقایق . عبارت ، برای عوام است و اشارت برای خواص و لطایف برای اولیایند و حقایق برای انبیا . و اینک ، توضیحی در باره هر یک از این مراتب:

یک. آشنایی اجمالی با معارف قرآنمرحله نخستِ قرآن شناسی ، یعنی آشنایی اجمالی با معارفِ حیاتبخشِ این کتاب آسمانی ، برای عموم کسانی که با ادبیات عرب آشنایی دارند ، امکان پذیر است ، چنان که در حدیثی که ملاحظه شد ، آمده است : «عبارت، برای عوام است». به سخن دیگر ، هر کس زبان عربی را بداند و بتواند عبارات قرآن را بفهمد ، به تناسب قدرت درک خود ، می تواند از نورانیت آن ، بهره ببرد ، چنان که در حدیثی از امیر مؤمنان علیه السلام نقل شده که می فرماید: ما جالَسَ هذَا القُرآنَ أحَدٌ إلّا قامَ عَنهُ بِزِیادَهٍ أو نُقصانٍ: زِیادَهٍ فی هُدیً، أو نُقصانٍ فی عَمیً . (2) هیچ کس با این قرآن ننشست ، مگر آن که با افزایشی یا کاهشی از نزد آن برخاست : افزایش در هدایت ، یا کاهش در کوری (گم راهی) . همه احادیثی که عموم مردم را به آموختن قرآن برای بهره گیری از آن تشویق می کنند ، در واقع ، بر لزوم نخستین مرحله قرآن شناسی و آشنایی اجمالی با معارف

.

1- .عوالی اللآلی: ج4 ص105 ح155، جامع الأخبار : ص116، نزهه الناظر : ص 172 ح 357، أعلام الدین : ص 303، بحار الأنوار : ج 92 ص 20 ح 18 .
2- .نهج البلاغه : خطبه 176 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 24 ح 24 .

ص: 65

نورانی این کتاب آسمانی در زمینه های: اعتقادی ، اخلاقی ، عملی ، تاریخی و ... برای همه پیروان اسلام ، تأکید دارند، مانند آنچه از امام علی علیه السلام نقل شده که می فرماید: اِعلَموا أنَّهُ لَیسَ عَلی أحَدٍ بَعدَ القُرآنِ مِن فاقَهٍ، و لا لِأَحَدٍ قَبلَ القُرآنِ مِن غِنیً؛ فَاستَشفوهُ مِن أدوائِکُم وَ استَعینوا بِهِ عَلی لَأوائِکُم ؛ فَإِنَّ فیهِ شِفاءً مِن أکبَرِ الدّاءِ؛ وهُوَ الکُفرُ وَ النِّفاقُ، وَ الغَیُّ وَ الضَّلالُ؛ فَاسأَلُوا اللّهَ بِهِ، و تَوَجَّهوا إلَیهِ بِحُبِّهِ، و لا تَسأَلوا بِهِ خَلقَهُ... وَ استَدِلّوهُ عَلی رَبِّکُم، وَ استَنصِحوهُ عَلی أنفُسِکُم، وَ اتَّهِموا عَلَیهِ آراءَکُم، وَ استَغِشّوا فیهِ أهواءَکُم . (1) بدانید که هیچ کس با داشتن قرآن ، نیازمند نمی شود ، و هیچ کس بدون قرآن ، بی نیاز نخواهد بود . پس ، درمان دردهای خود را از قرآن بجویید و برای سختی ها و مشکلات خود ، از آن کمک بگیرید ؛ زیرا درمان بزرگ ترین دردها یعنی کفر و نفاق و بیراهه رَوی و گم راهی ، در قرآن است . پس به وسیله آن ، از خداوند مسئلت کنید ، و با دوست داشتنِ قرآن ، به درگاه خداوند روی آورید ، و به وسیله قرآن ، از خلق خدا چیزی نخواهید ... با قرآن به پروردگارتان راه برید ، و آن را مشاور خود قرار دهید ، و آرایتان را در برابر آن ، متّهم کنید ، و ناخالصی عقایدتان را با آن بسنجید . روشن است که مخاطب امام علیه السلام در این سخن ، همه امّت اسلام اند ، و ایشان نمی خواهد به آنان بگوید که برای بهره گرفتن از قرآن ، همه مردم باید در علم تفسیر ، تخصّص پیدا کنند ؛ بلکه مقصود ایشان ، دعوت همه مردم به آشنایی اجمالی با معارف قرآن به قدر استعداد و توان آنهاست. همچنین ، همه آیات و احادیثی که عموم مردم را به تدبّر در قرآن برای بهره گیری از ره نمودهای آن دعوت می کنند ، بر قابل فهم بودن این کتاب آسمانی برای آنان ،

.

1- .نهج البلاغه : خطبه 176 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 24 ح 24 .

ص: 66



دو. آشنایی با اشارات قرآن

دلالت دارند ، مانند این آیه شریف : «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُواْ ءَایَاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ . (1) کتابی است خجسته که به سوی تو فرستادیم تا در آیات آن بیندیشند و خردمندان از آن، پند گیرند» . افزون بر این ، چنان که قبلاً اشاره کردیم ، اصولاً معجزه بودن قرآن که این کتاب آسمانی، بارها به آن، تحدّی (هَماوردطلبی) کرده است ، نشانه آن است که زیبایی و عمق و حلاوت معنای آن ، برای توده اندیشه ورانِ عربی دان، قابل فهم است.

دو. آشنایی با اشارات قرآندومین مرحله قرآن شناسی ، یعنی آشنایی با اشارات این کتاب آسمانی ، برای عموم مردم، میسّر نیست؛ بلکه نیاز به تخصّص دارد و تنها خواص اند که می توانند به این حوزه معرفتی راه یابند . امام زین العابدین علیه السلام ، به این مرحله اشاره نموده، می فرماید: «اشارت، برای خواص است». توضیح مطلب ، این که : نور بودن قرآن و بیان بودن آن ، با علمی بودن و عمق داشتنِ معارف آن ، منافاتی ندارد . بر پایه گزارش ثقه الإسلام کلینی، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در باره عمق معارف این کتاب آسمانی می فرماید: لَهُ ظَهرٌ و بَطنٌ، فَظاهِرُهُ حُکمٌ و باطِنُهُ عِلمٌ، ظاهِرُهُ أنیقٌ و باطِنُهُ عَمیقٌ، لَهُ نُجومٌ و عَلی نُجومِهِ نُجومٌ، لا تُحصی عَجائِبُهُ، و لا تُبلی غَرائِبُهُ . (2) قرآن ، ظاهری دارد و باطنی . ظاهر آن ، حُکم است و باطنش علم . ظاهرش زیباست و باطنش ژرف . دارای ستارگانی است (3) و ستارگانش هم ستارگانی

.

1- .ص : آیه 29 . نیز ، ر . ک : نساء : آیه 82 ، مؤمنون : آیه 68 و محمّد : آیه 24 .
2- .الکافی : ج 2 ص 599 ح 2 ، تفسیر العیّاشی : ج 1 ص 3 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 17 ح 16 ؛ کنز العمّال : ج 2 ص 289 ح 4027 .
3- .شاید مراد از «دارای ستارگانی است» ، این باشد که آیاتی دارد که بر احکام خدا ، دلالت دارند و با ف آن آیات، به این احکام ، راه برده می شود و باز آیاتی دارد که بر این آیات ، دلالت دارند و آنها را توضیح می دهند ، یا شاید مراد از «ستارگان» سوم ، سنّت باشد ؛ زیرا سنّت ، قرآن را توضیح می دهد ، یا شاید مراد ، ائمّه علیهم السلام باشند که عالم به قرآن اند و یا شاید مراد ، معجزات باشند ؛ زیرا معجزات، بر حقّانیت آیات ، دلالت دارند (مرآه العقول : ج 12 ص 471) .

ص: 67

دارند . شگفتی هایش به شماره در نمی آیند ، و غرایبش کهنه نمی گردند. اشارات قرآن ، راه دستیابی به بخش عمده ای از معارف آن است و بدین سان ، همان طور که از امام علی علیه السلام روایت شده است ، قرآن کریم ، خود ، شارح و مبیِّن خویش است: کِتابُ اللّهِ تُبصِرونَ بِهِ، و تَنطِقونَ بِهِ، و تَسمَعونَ بِهِ، و یَنطِقُ بَعضُهُ بِبَعضٍ، و یَشهَدُ بَعضُهُ عَلی بَعضٍ . (1) این ، کتاب خداست که با آن می توانید [حقیقت را] ببینید ، و با آن سخن [حق را ]بگویید ، و به وسیله آن بشنوید . بعضی از قرآن ، از بعضی دیگر آن ، سخن می گوید ، و برخی بر برخی دیگر ، گواهی می دهند . امام علی علیه السلام در حدیثی دیگر می فرماید: وَ اللّهُ سُبحانَهُ یَقولُ : «مَّا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِن شَیْ ءٍ» (2) و فیهِ تِبیانُ کُلِّ شَی ءٍ، (3) و ذَکَرَ أنَّ الکِتابَ یُصَدِّقُ بَعضُهُ بَعضاً . (4) خداوند سبحان می فرماید : «ما در قرآن چیزی را فروگذار نکردیم» . و در قرآن ، بیان هر چیزی هست. [خداوند] یادآور شده که بعض قرآن ، گواه بعض دیگر آن است . امّا شنیدن سخن قرآن و فهم تصدیق و شهادت و اشارت برخی از آیات در مورد

.

1- .نهج البلاغه : خطبه 133 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 22 ح 23 .
2- .انعام: آیه 38 .
3- .اشاره دارد به آیه 89 از سوره نحل : «وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْ ءٍ ؛ و کتاب (قرآن) را که روشنگر همه چیز است ، بر تو فرو فرستادیم» .
4- .نهج البلاغه : خطبه 18 ، الاحتجاج : ج 1 ص 620 ح 142 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 284 ح 1 .

ص: 68



سه. آشنایی با لطایف قرآن

برخی دیگر ، کار هر کس نیست . تنها خواص و اهل فن می توانند تشخیص بدهند که هر آیه در باره آیه دیگر، چه می گوید و کدام آیه ، به کدام نکته اشاره دارد و کدام آیه ، مفسّر و مبیّن کدام آیه دیگر است. قرآن شناسی بر اساس این روش ، «تفسیر قرآن به قرآن» نامیده می شود و نیازی به سنّت ندارد ؛ امّا نکته مهمّی که باید به آن توجّه داشت ، این است که معارفی که در این مرحله از قرآن شناسی به دست می آیند ، نمی توانند به عنوان پیام دین و برنامه اسلام برای تکامل انسان و زندگی او تلقّی گردند ؛ چرا که در این صورت ، به دیدگاه نخست، باز خواهیم گشت و «حَسبُنا کتابُ اللّه » ، (1) مصداق خواهد یافت که بر خلاف سنّت قطعی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اجماع قاطبه مسلمانان است. بنا بر این ، مرحله دوم از قرآن شناسی برای استنتاج نهایی از معارف قرآنی در زمینه های مختلف ، کافی نیست . توضیح بیشتر این مطلب ، در تبیین مرحله سوم ، خواهد آمد.

سه. آشنایی با لطایف قرآندر این مرحله از قرآن شناسی، با کشف دقایق و لطایف کتاب خدا ، زمینه برای استنتاج نهایی از معارف بلند آن ، فراهم می گردد ؛ امّا این مرتبه از شناخت ، همان طور که در سخن امام زین العابدین علیه السلام آمده است ، ویژه اولیای الهی است: «لطایف برای اولیایند» . امام علی علیه السلام ، در تبیین ویژگی های اولیای خدا که با لطایف قرآن آشنایند ، مطابق گزارش بسیاری از منابع حدیثی چنین می فرماید: إنَّ أولِیاءَ اللّهِ هُمُ الَّذینَ نَظَروا إلی باطِنِ الدُّنیا إذا نَظَرَ النّاسُ إلی ظاهِرِها، وَ اشتَغَلوا بِآجِلِها إذَا اشتَغَلَ النّاسُ بِعاجِلِها، فَأَماتوا مِنها ما خَشوا أن یُمیتَهُم، و تَرَکوا مِنها ما

.

1- .ر.ک : ص 46 (درآمد / دیدگاه نخست : فهم قرآن ، بی نیاز از سنّت) .

ص: 69

عَلِموا أنَّهُ سَیَترُکُهُم، و رَأَوُا استِکثارَ غَیرِهِم مِنهَا استِقلالاً، و دَرَکَهُم لَها فَوتاً. أعداءُ ما سالَمَ النّاسُ، و سَلمُ ما عادَی النّاسُ. بِهِم عُلِمَ الکِتاب و بِهِ عَلِموا، و بِهِم قامَ الکِتابُ و بِهِ قاموا، لا یَرَونَ مَرجُوّاً فَوقَ ما یَرجونَ، و لا مَخوفاً فَوقَ ما یَخافونَ . (1) اولیای خدا ، آنان اند که به باطن دنیا نگریستند ، آن گاه که مردم ، ظاهر آن را دیدند ، و به آینده دنیا پرداختند ، آن گاه که مردم به امروز آن ، سرگرم شدند . پس ، از دنیا میراندند آنچه را که ترسیدند آنان را بمیراند ، و رها کردند از دنیا آنچه را که دانستند به زودی ترکشان خواهد کرد ، و آنچه [از دنیا] را که دیگران بسیار شمردند ، اندک دیدند و رسیدن به آن را از کف دادن [آخرت] دانستند . با آنچه مردم آشتی کردند ، دشمنی ورزیدند ، و با آنچه مردم [دنیاپرست ، ]دشمن شدند ، آشتی کردند . قرآن ، به واسطه آنان ، دانسته می شود ، و آنان به کتاب خدا آگاه اند . قرآن به وسیله آنان برپاست ، و آنان به کتاب خدا استوارند . به بالاتر از آنچه امیدوارند ، چشم نمی دوزند ، و از بالاتر از آنچه می ترسند ، ترس ندارند . سخن امام علیه السلام در جملات «قرآن به وسیله آنان برپاست ، و آنان به واسطه کتاب ، استوارند» ، به طور واضح ، به نقش اساسی حدیث در حوزه معرفت دینی اشاره دارد و بیانگر آن است که در این مرحله از قرآن شناسی، پیوند قرآن و حدیث ، ثمر می دهد ، و این، هرگز بِدان معنا نیست که قرآن، بدون حدیث ، مبهم است و نمی توان از آن بهره برد ، چنان که پاره ای از اخباریان گفته اند ؛ بلکه بدون حدیث نمی توان از معارف قرآن ، به نتیجه نهایی رسید. قرآن ، عهده دار ترسیم خطوط اصلی و کلّی دین است و سنّت ، عهده دار بیان حدود و جزئیات دین . از این رو ، دین شناسی به مفهوم کامل آن ، تنها در پرتو هدایت قرآن و حدیث، در کنار هم ، امکان پذیر است و کتاب و سنّت، در محدوده برنامه های اعتقادی و عملیِ دین که برآیند نهایی معارف قرآنی اند ، پیوندی

.

1- .نهج البلاغه : حکمت 432 ، عیون الحکم و المواعظ : ص 160 ح 3436 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 319 ح 36 . نیز ، ر.ک : حلیه الأولیاء : ج 1 ص 10 ، تاریخ دمشق : ج 47 ص 466 ، الدرّ المنثور : ج 4 ص 370 .

ص: 70



چهار. آشنایی با حقایق قرآن

ناگسستنی دارند. بنا بر این ، حدیث، نه تنها شیوه تفسیر قرآن و استنباط از این کتاب آسمانی را آموزش می دهد ، بلکه در استنتاج نهایی برنامه های اعتقادی و عملیِ اسلام ، نقش کلیدی دارد.

چهار. آشنایی با حقایق قرآنبالاترین مراتب شناخت کتاب های آسمانی ، آشنایی با حقایق آنهاست که این مرتبه از معرفت ، اختصاص به انبیای الهی دارد: «حقایق، برای انبیایند» . قرآن نیز که مهم ترین کتاب آسمانی است علاوه بر عبارات و اشارات و لطایف ، حقایقی دارد که شناخت آنها مخصوص خاتم انبیا ، محمّد صلی الله علیه و آله است و بر اساس ادلّه قطعی ، علوم ایشان به اهل بیت آن بزرگوار که اوصیای اویند منتقل شده است. (1) از این رو ، در احادیث فراوانی ، بر این موضوع، تأکید شده که جز خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله ، هیچ کس قرآن شناسِ جامع و کامل نیست؛ و اینک ، نمونه هایی از آن احادیث: 1. از جابر، نقل شده که گفت : شنیدم امام باقر علیه السلام فرمود : ما یَستَطیعُ أحَدٌ أن یَدَّعِیَ أنَّ عِندَهُ جَمیعَ القُرآنِ کُلِّهِ ظاهِرِهِ و باطِنِهِ، غَیرَ الأَوصِیاءِ . (2) هیچ کس جز اوصیا نمی تواند ادّعا کند که همه قرآن ، ظاهر و باطنش ، در نزد اوست . 2. از ابو حمزه ثُمالی نقل شده که امام باقر علیه السلام فرمود : ما أجِدُ مِن هذِهِ الاُمَّهِ مَن جَمَعَ القُرآنَ إِلَا الأَوصِیاءَ . (3) از این امّت ، کسی جز اوصیا را نمی یابم که جامع قرآن [و عالم به همه آن، چه ظاهر و چه باطنش] باشد .

.

1- .ر . ک : همین دانش نامه : ج 10 ص 7 (اهل بیت علیهم السلام / فصل چهارم : دانش اهل بیت علیهم السلام ) .
2- .الکافی : ج 1 ص 228 ح 2 ، بصائر الدرجات : ص 193 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 88 ح 26 .
3- .بصائر الدرجات : ص 194 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 89 ح 30 .

ص: 71



پیوند ناگسستنی قرآن و عترت

3. از مُرازِم و موسی بن بُکَیر، نقل شده که امام صادق علیه السلام فرمود : إنّا أهلَ البَیتِ لَم یَزَلِ اللّهُ یَبعَثُ مِنّا مَن یَعلَمُ کِتابَهُ مِن أوَّلِهِ إلی آخِرِهِ . (1) خداوند از ما اهل بیت ، همواره کسی را بر می انگیزد که کتاب او را ، از ابتدا تا انتهایش بداند. 4. از عبد الأعلی نقل شده که : شنیدم امام صادق علیه السلام می فرماید : وَ اللّهِ إنّی لَأَعلَمُ کِتابَ اللّهِ مِن أوَّلِهِ إلی آخِرِهِ، کَأَنَّهُ فی کَفّی، فیهِ خَبَرُ السَّماءِ و خَبَرُ الأَرضِ، و خَبَرُ ما کانَ و خَبَرُ ما هُوَ کائِنٌ، قالَ اللّهُ عز و جل: «فیهِ تِبیانُ کُلِّ شَی ءٍ» (2) . (3) به خدا سوگند که من به کتاب خدا ، از اوّل تا آخرش عالم هستم ، چنان که گویی در مشت من است . خبر آسمان و خبر زمین ، و خبر گذشته و آینده و حال ، [همه] در قرآن هست . خداوند عز و جل فرموده : «در قرآن ، بیان هر چیزی وجود دارد» .

پیوند ناگسستنی قرآن و عترتاهل بیت پیامبر خدا ، در واقع ، کسانی اند که در نتیجه علم به حقایق قرآن و تجلّی کامل آن در وجود آنان ، خود ، «قرآن ناطق» گردیده اند، (4) چنان که پیامبر خدا در حدیث متواتر «ثَقَلین» ، آنان را همتای «قرآن صامت» قرار داده است و تمسّک به این دو وزنه سنگین را شرط تداوم رسالت و مانع گم راهی امّت ، دانسته است: إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ: کِتابَ اللّهِ عز و جل وَ عِترَتی. کِتابُ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَی الأَرضِ، وَ عِترَتی أهلُ بَیت ی، وَ إِنَّ اللَّطیفَ الخَبیرَ أخبَرَنی أنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّی

.

1- .مختصر بصائر الدرجات : ص 59 ، بصائر الدرجات : ص 194 ح 6 ، تفسیر العیّاشی : ج 1 ص 16 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 178 ح 23 .
2- .اشاره است به آیه 89 از سوره نحل : «وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْ ءٍ ؛ و کتاب (قرآن) را که روشنگر همه چیز است ، بر تو فرو فرستادیم» .
3- .الکافی : ج 1 ص 229 ح 4 ، بصائر الدرجات : ص 194 ح 7 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 89 ح 32 .
4- .چنان که از امام علی علیه السلام نقل شده که فرمود: «أنا القرآنُ الناطق ؛ منم قرآنِ گویا» (ر.ک : دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ : ج 8 ص 291 «بخش نهم / علی از زبان علی / فضیلت های درخشان / قرآنِ گویا» .

ص: 72

یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ، فَانظُرونی بِمَ تَخلُفونی فیهِما . (1) من در میان شما دو چیز گران سنگ بر جای می نهم : کتاب خدا و عترتم . کتاب خدا ، ریسمانی است که از آسمان به زمین کشیده شده ، و عترتم ، همان اهل بیت من اند . خدای ریزبین و آگاه به من خبر داد که این دو ، هرگز از هم جدا نمی شوند تا آن که در کنار حوض [کوثر] بر من وارد شوند . پس ، مراقب باشید که پس از من ، چگونه با آن دو رفتار می کنید . این سخن ، به روشنی نشان می دهد که قرآن صامت ، در کنار قرآن ناطق ، می تواند برنامه هدایت امّت را تا دامنه قیامت ، رقم بزند و اگر این دو سرچشمه نور و هدایت از یکدیگر جدا شوند ، نه تنها مانع گم راهی امّت نخواهند شد ، بلکه مفهوم واقعی خود را نیز از دست خواهند داد. گزارش شده که در جنگ صِفّین ، وقتی سپاه شام ، امام علی علیه السلام را به حَکَمیت قرآن، فرا خواندند و شعار «لا حُکْمَ إلّا للّهِ» سر دادند ، ایشان به یاران خود فرمود: هذِهِ کَلِمَهُ حَقٍّ یُرادُ بِها باطِلٌ، وَ هذا کِتابُ اللّهِ الصّامِتُ وَ أَنَا المُعَبِّرُ عَنهُ؛ فَخُذوا بِکِتابِ اللّهِ النّاطِقِ وَ ذَرُوا الحُکمَ بِکِتابِ اللّهِ الصّامِتِ، إذ لا مُعَبِّرَ عَنهُ غَیری . (2) این ، سخن حقّی است که از آن ، باطل اراده می شود . این قرآن ، کتاب خاموش خداست و من ، بیانگر آن هستم . پس ، به کتاب گویای خدا چنگ بزنید و حکمیت به کتاب خاموش خدا را وا نهید ؛ زیرا بیانگری برای آن ، جز من نیست. در گزارشی دیگر آمده که ایشان در این باره فرمود: ذلِکَ القُرآنُ فَاستَنطِقوهُ وَ لَن یَنطِقَ لَکُم، اُخبِرُکُم عَنهُ: إنَّ فیهِ عِلمَ ما مَضی وَ عِلمَ ما

.

1- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 37 ح 11131 ، المعجم الصغیر : ج 1 ص 135 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 118 ح 4576 ، المعجم الکبیر : ج 5 ص 154 ح 4923 ، کنز العمّال : ج 1 ص 172 ح 872 ؛ الإرشاد : ج 1 ص 233 ، الإفصاح : ص 223 ، التبیان فی تفسیر القرآن : ج 1 ص 3 ، بشاره المصطفی : ص 275 ، العمده : ص 71 ح 87 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 106 ح 7 . نیز، ر . ک : همین دانش نامه : ج 9 ص 444 (اهل بیت علیهم السلام / فصل سوم / پژوهشی در باره حدیث ثقلین و دلالت آن بر استمرار امامت اهل بیت علیهم السلام ) .
2- .العمده : ص 330 ح 550 .

ص: 73



عرصه های نقش آفرینی سنّت در معرفت دینی

یَأتی إلی یَومِ القِیامَهِ، وَ حُکمَ ما بَینَکُم وَ بَیانَ ما أصبَحتُم فیهِ تَختَلِفونَ؛ فَلَو سَأَلتُمونی عَنهُ لَعَلَّمتُکُم . (1) اینک ، قرآن! از او بخواهید تا با شما سخن بگوید ؛ امّا او هرگز برای شما سخن نخواهد گفت ؛ ولی من از آن به شما خبر می دهم . در قرآن ، علم گذشته و علم آینده تا روز قیامت، و حکم میان شما و راه حلّ اختلافات شما آمده است . اگر قرآن را از من بپرسید ، آن را به شما می آموزم . آری ! تنها خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله هستند که به دلیل احاطه داشتن بر کتاب خدا و سنّت پیامبر او، می توانند سخنگوی قرآن و مترجم این کتاب آسمانی باشند (2) و مبانی اعتقادی و برنامه های اخلاقی و عملی اسلام را به طور کامل و قاطع ، از آن ، استخراج و ارائه نمایند. از این رو ، در عصر حضور آنان ، امّت اسلام، برای دریافت حقایق دین ، راهی جز رجوع به آنان ندارد، و امّا در عصر غیبت آنان ، مرجعِ دین شناسی ، عالمانی اند که بر اساس شیوه ای که از اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن و استنباط معارف و احکام آن از کتاب و سنّت آموخته اند ، در حدّ توان ، دین قابل اعتقاد و عمل را به مردم ، ارائه می نمایند. آنان ، در واقع ، نایبان امام عصر علیه السلام اند که در غیاب آن ولیّ مطلق، مسئولیت هدایت و رهبری جامعه اسلامی را به عهده دارند.

عرصه های نقش آفرینی سنّت در معرفت دینیبا عنایت به آنچه گذشت ، می توانیم برجسته ترین موارد نقش آفرینی سنّت را در

.

1- .الکافی : ج 1 ص 61 ح 7 ، نهج البلاغه : خطبه 158 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 23 ح 24 .
2- .در احادیث فراوانی ، اهل بیت علیهم السلام خود را با این خصوصیت معرفی کرده اند ، مانند آنچه از امام زین العابدین علیه السلام نقل شده: «نَحنُ تراجمهُ وَحیِه ؛ ما مترجمان وحی او هستیم» (معانی الأخبار : ص 35) یا از امام باقر علیه السلام روایت شده: «نَحنُ تراجمهُ وَحیِ اللّه ؛ ما مترجمان وحی خدا هستیم» (الکافی : ج 1 ص 192) و در زیارت جامعه کبیره از امام هادی علیه السلام در توصیف اهل بیت علیهم السلام آمده است: «و تَراجِمَهً لِوَحیِهِ ؛ و مترجمان وحی اویند» (کتاب من لایحضره الفقیه : ج 2 ص 611 ح 3213) .

ص: 74

خدمت به قرآن و معارف حیاتبخش اسلام ، در این عرصه ها خلاصه کنیم: 1. آموزش روش درست تفسیر قرآن، (1) 2. بیان موارد تقیید ، تخصیص و نَسخ برخی آیات قرآن، 3. بیان تفاصیل احکام قرآن به حسب ظاهر، 4. بیان احکام اسلام در حوزه سکوت قرآن، 5. شرح تاریخ انبیای گذشته و بیان آموزه های آنان، 6. آشنا کردن مردم با معارف عمیق قرآن ، از طریق بیان تأویل ها ، بطون و مصادیق آیات آن ، 7 . و از همه مهم تر ، زمینه سازی برای اجتهاد و استنباط احکام اسلام و استنتاج نهایی از معارف قرآن و در یک کلام ، ارائه دین قابل اعتقاد و عمل ، در دوران غیبت امام عصر ، مهدیِ آل محمّد عجّلَ اللّهُ فرجَه . گفتنی است که آموزه های احادیث اسلامی ، تنها در حوزه معارف دینی خلاصه نمی شوند . احادیث فراوانی از پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در حوزه های مختلف علوم، نقل شده اند که در این دانش نامه و برخی دانش نامه های دیگر حدیثی خواهند آمد، إن شاء اللّه ! (2)

.

1- .برای اطّلاعات بیشتر در این باره، ر . ک : تفسیر جامع روایی ، ج 1 (شناخت نامه قرآن / مقدّمه / نقش اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن).
2- .برای دیدن بیست گونه از انواع روایات تفسیری، ر . ک : تفسیر جامع روایی : ج 1 (شناخت نامه قرآن / مقدّمه / گونه های روایات تفسیری).

ص: 75



(3) پیش نیازهای حدیث شناسی

اشاره

(3)پیش نیازهای حدیث شناسیاستناد قرآن به پیامبر اسلام و وحی الهی ، متواتر ، قطعی ، غیر قابل تردید و مورد اتّفاق امّت اسلامی است. از این رو ، در این زمینه ، نیازی به پژوهش و تحقیق نیست ؛ امّا همه احادیثی که به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام نسبت داده می شوند ، این گونه نیستند . به استثنای شمار اندکی از احادیث که متواتر 1 و قطعیّ الصدورند ، استناد سایر احادیث به آنان ، نیاز به تخصّص و بررسی دارد. بنا بر این ، پژوهشگر ، پیش از ورود به میدان فهم حدیث و تحقیق در مضمون و محتوای احادیث اسلامی ، باید استناد آنها را به پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندان او، اثبات نماید و

.


ص: 76



یک. علم رجال

دو. علم درایه

سه. تخصّص در نقد و ارزیابی متن

اشاره

برای تأمین این هدف ، باید به علوم و ویژگی های زیر، مجهّز باشد:

یک. علم رجالعلم رجال ، دانشی است که در آن ، به شناخت راویان حدیث و بررسی برخی ویژگی های آنان که در قبول یا ردّ حدیث مؤثّرند، پرداخته می شود. آشنایی با این علم برای پژوهشگر ، ضروری است .

دو. علم درایهعلم درایه ، دانشی است که در آن ، خصوصیات سند (مانند: اتّصال ، انقطاع ، صحّت ، ضعف ، اِسناد ، ارسال) (1) و یا خصوصیات متن (مانند : نص یا ظاهر ، مجمل یا مبیَّن ، محکم یا متشابه) ، بررسی می شوند. آشنایی با این علم نیز برای پژوهشگر علوم حدیث ، ضروری است .

سه. تخصّص در نقد و ارزیابی متنعلم رجال ، پژوهشگر را با ویژگی های یکایک راویان ، آشنا می کند و علم درایه ، میزان صحّت و سقم سند و نیز چگونگیِ دلالت حدیث را مشخّص می نماید . سؤال مهم در این جا این است که : آیا با تکیه بر این دو دانش ، می توان سخنی را که استناد آن به اهل بیت علیهم السلام از طریق تواتر ، ثابت نیست ، به طور قطعی به آنان مستند کنیم یا صدور آن را نفی نماییم ؟ به سخن دیگر ، آیا صحّت سند حدیث ، دلیل صدور قطعی آن و ضعف سند ، دلیل عدم صدور قطعی آن است ؟ بی تردید ، پاسخ هر دو مورد ، منفی است؛ زیرا ممکن است سندی صحیح

.

1- .در علم رجال ، هدف ، شناخت راویان حدیث به صورت انفرادی است ؛ امّا در علم درایه ، هدف ، شناخت خصوصیات سلسله سند به طور کلّی است .

ص: 77

باشد ؛ ولی متن، صادر نشده باشد و راوی یا ناسخ ، خطا کرده باشند ، و یا سند ، ضعیف باشد ؛ امّا متن ، صادر شده باشد. البتّه حجّیت حدیث صحیح و عدم حجّیت حدیث ضعیف در مسائل فقهی ، موضوع دیگری است که در این جا مورد بحث نیست . سؤال مهمّ دیگری که قابل طرح است ، این است که : آیا احادیثی که از نظر سند، ضعیف اند یا قوّت لازم را ندارند ، باید کنار گذاشته شوند و از منابع حدیثی حذف گردند ؟ پاسخ این سؤال نیز منفی است ؛ زیرا با توجّه به این که ضعف سند ، دلیل عدم صدور نیست ، با حذف احادیثی که از جهت سند ، دچار مشکل اند ، جامعه از بخش عمده ای از ره نمودهای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در زمینه های مختلف فرهنگی ، محروم خواهند شد. (1) و آخرین پرسش در این زمینه، این که : آیا احادیثی را که دچار ضعف سندند ، می توان به عنوان ره نمودهای پیشوایان اسلام به جامعه عرضه کرد؟ پاسخ این سؤال هم منفی است ؛ زیرا با سرگذشت تأسّفباری که تدوین حدیث داشته و احادیثی که به دست سیاستبازان تاریخ اسلام ساخته شده اند ، عرضه خام متونی (نُصوصی) که اعتبار لازم را ندارند ، نه تنها سودمند نیست ، بلکه کاری بس خطرناک به نظر می رسد. بنا بر این ، احادیثی را که از نظر سندْ ضعیف اند ، نه می توان به طور مطلق پذیرفت و نه می توان به طور مطلق ، رد کرد . البتّه راه سومی وجود دارد و آن ، نقد و ارزیابی این گونه احادیث است ، که باید گفت : نه تنها این گونه احادیث ، بلکه حتّی

.

1- .محقّق حلّی (م 676 ق)، فقیه بزرگ شیعه، با نگاهی همه جانبه به این مسئله نگریسته و مبنای منطقی و میانه ای را عرضه کرده است. برای دیدن سخن دقیق و عمیق وی در این باره، ر.ک: المعتبر: ج 1 ص 29.

ص: 78



معیارهای ارزیابی و نقد متن حدیث

یک. موافقت یا مخالفت با قرآن

احادیثی که از صحّت سند برخوردارند، به نقد و ارزیابی نیاز دارند؛ زیرا اشاره کردیم که صحّت سند ، دلیل قطعیت صدور [ از پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام ] نیست. چه بسا که پژوهشگر توانا ، در نقد و ارزیابی حدیثی که از نظر سندْ صحیح است ، به این نتیجه برسد که آن حدیث، صدور نیافته و یا به گونه ای دیگر صادر شده و یا معنایی جز آنچه ظاهر یا صریح آن است ، دارد، یا به عکس ، معتقد شود که حدیثی که از نظر سندْ ضعیف است ، صادر شده است . همچنین ممکن است نتیجه ارزیابی حدیثی ، پیدا شدن قطعیت یا اطمینان و یا ظن به صدور و یا عدم صدور آن باشد.

معیارهای ارزیابی و نقد متن حدیثتفصیل سخن در این باره ، به خواست خدای متعال ، در عنوان «حدیث» خواهد آمد ؛ امّا از آن جا که در دانش نامه قرآن و حدیث ، به استثنای موارد خاصّی که به ارزیابی سند می پردازیم ، معیار انتخاب احادیث ، ارزیابی متن آنها بوده است ، لازم است در این جا اشاره کوتاهی به مهم ترین معیارهای نقد و ارزیابی متن حدیث ، داشته باشیم:

یک. موافقت یا مخالفت با قرآنیکی از مهم ترین معیارهای قبول یا ردّ حدیث ، موافقت یا مخالفت آن با قرآن است . بدیهی است که پیامبر اسلام و اهل بیت آن بزرگوار ، چیزی بر خلاف قرآن نمی گویند. در این باره ، از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمود: ما جاءَکُم عَنّی یُوافِقُ کِتابَ اللّهِ فَأَنَا قُلتُهُ، وَ ما جاءَکُم یُخالِفُ کِتابَ اللّهِ فَلَم أقُلهُ . (1) آنچه از جانب من برای شما نقل شد و موافق کتاب خدا بود ، من آن را گفته ام ، و

.

1- .الکافی : ج 1 ص 69 ح 5 ، المحاسن : ج 1 ص 347 ح 727 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 242 ح 39 .

ص: 79



دو. موافقت یا مخالفت با عقل

آنچه برای شما نقل شد و مخالف با کتاب خدا بود ، من آن را نگفته ام. امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: کُلُّ شَی ءٍ مَردودٌ إلَی الکِتابِ وَ السُّنَّهِ، وَ کُلُّ حَدیثٍ لا یُوافِقُ کِتابَ اللّه فَهُوَ زُخرُفٌ . (1) هر چیزی باید به کتاب [خدا] و سنّت ارجاع داده شود ، و هر حدیثی که موافق کتاب خدا نباشد ، سخن باطلی است با ظاهری درست . در این جا پرسش، این است که : مخالفت یک حدیث با قرآن ، دلیل قطعی بر مجعول بودن آن است ؛ امّا آیا موافقت یک حدیث با قرآن را می توان دلیل قطعی بر صدور آن دانست؟ از نظر منطقی ، پاسخ این سؤال ، منفی است ؛ زیرا اجمالاً قطع داریم که هر سخنی که با قرآن هماهنگ است ، حدیث نیست . بنا بر این ، ممکن است مقصود از جمله «ما جاءَکُم عَنّی یُوافِقُ کِتابَ اللّهِ فَأَنَا قُلتُهُ» ، این باشد که «هر حدیثی» که مضمونش در چارچوب اصول و مبانی قرآن است ، قابل قبول است و نسبت دادن آن به پیامبر اسلام ، از باب تطبیق کلّی بر مصادیق آن ، مانعی ندارد . همچنین ، موافقت با قرآن ، قرینه ای بر صحّت انتساب است.

دو. موافقت یا مخالفت با عقلدومین میزان مهم نقد و ارزیابی حدیث ، موافقت یا مخالفت مضمون آن با احکام قطعی عقل و فطرت است. اسلام ، دینِ فطرت ، منطق و عقل است . از دیدگاه این آیین آسمانی ، عقل ، حجّت درونی خداوند متعال برای بشر است . (2) بنا بر این ، سخنی را که بر خلاف

.

1- .الکافی : ج 1 ص 69 ح 3 ، تفسیر العیّاشی : ج 1 ص 9 ح 4 ، المحاسن : ج 1 ص 347 ح 725 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 242 ح 37 .
2- .ر.ک : دانش نامه عقاید اسلامی: ج 1 ص 291 (معرفت شناسی / بخش دوم : خرد / فصل سوم / حجّیت خِرد) .

ص: 80

حکم روشن و قطعی عقل باشد ، نمی توان به پیشوایان بزرگ اسلام ، نسبت داد . البته باید توجّه داشت که این سخن ، بدان معنا نیست که هر چه عقل از درک حقیقت آن ناتوان ماند ، از اسلام نیست (چرا که عقل ، با آن که وجود حقایق غیبی را اثبات می کند ، از درک کُنه آنها عاجز است) ؛ بلکه بدان معناست که اگر عقل ، بطلان قطعی سخنی را کشف کرد ، معلوم می شود که انتساب آن به پیشوایان اسلام ، حقیقت ندارد . به سخن دیگر ، در آموزه های دینی ، فوقِ عقل هست ؛ امّا ضدّ عقل نیست و آنچه ضدّ عقل و فطرت به اسلام نسبت داده شود ، واقعیت ندارد. این حدیث از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، اشاره به این معیار است: إذا سَمِعتُمُ الحَدیثَ عَنّی تَعرِفُهُ قُلوبُکُم وَ تَلینُ لَهُ أشعارُکُم وَ أبشارُکُم، وَ تَرَونَ أنَّهُ مِنکُم قَریبٌ؛ فَأَنَا أولاکُم بِهِ، وَ إذا سَمِعتُمُ الحَدیثَ عَنّی تُنکِرُهُ قُلوبُکُم وَ تَنفِرُ مِنهُ أشعارُکُم وَ أبشارُکُم، وَ تَرَونَ أنَّهُ مِنکُم بَعیدٌ؛ فَأَنَا أبعَدُکُم مِنهُ . (1) هر گاه از قول من سخنی شنیدید که به دلتان چسبید و موی و پوست بدنتان در برابرش نرم شد و آن را نزدیک به خودتان دیدید ، من سزاوارتر از شما به آن هستم (یعنی : من آن را گفته ام) ؛ ولی هر گاه از قول من سخنی شنیدید که دل هایتان آن را ناروا دانست و موی و پوست بدنتان از آن بیزار شد و آن را از خود ، دور یافتید ، من دورترین فرد شما از آن سخن هستم. در حدیث دیگری ، پیامبر صلی الله علیه و آله ، امّت خود را به ارجاع دادن این گونه احادیث به «شخصی آگاه و دانا از خاندان محمّد» و مراجعه به او در نقد و تحلیل و ارزیابی آن ، ترغیب کرده است : ما وَرَدَ عَلَیکُم مِن حَدیثِ آلِ مُحَمَّدٍ فَلانَت لَهُ قُلوبُکُم وَ عَرَفتُموهُ فَاقبَلوهُ، وَ مَا اشمَأَزَّت مِنهُ قُلوبُکُم وَ أنکَرتُموهُ، فَرُدّوهُ إلَی اللّهِ وَ إلَی الرَّسولِ وَ إلَی العالِمِ مِن آلِ

.

1- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 154 ح 23667 و ج 5 ص 434 ح 16058 ، صحیح ابن حبّان : ج 1 ص 264 ح 63 ، موارد الظمآن : ص 51 ح 92 ، الطبقات الکبری : ج 1 ص 387 ، کنز العمّال : ج 1 ص 179 ح 902 .

ص: 81



سه. دیگر معیارها

چند نکته

مُحمَّدٍ . (1) هر سخنی از قول خاندان محمّد صلی الله علیه و آله به شما رسید که دل هایتان در برابرش نرم شد و آن را شناختید ، بپذیرید ، و آنچه دل هایتان از آن گریزان شد و آن را ناروا دانست ، آن را به خدا و پیامبر و عالِم خاندان محمّد ، باز گردانید. در این جا نیز این سؤال، مطرح است که : سخنِ بر خلاف عقل را قطعا نمی توان به پیامبر اسلام و اهل بیت او نسبت داد ؛ امّا آیا می توان گفت: هر سخنی که موافق عقل و فطرت است ، از آنان صادر شده است؟ در این جا نیز پاسخ ، منفی است ؛ امّا می توان گفت که هماهنگی با فطرت و عقل ، قرینه ای است بر صحّت انتساب، که در کنار قرائن دیگر می تواند برای پژوهشگر ، موجب ظن یا اطمینان به صدور گردد.

سه. دیگر معیارهامعیارهایی که ذکر شدند ، اصلی ترین موازین نقد و ارزیابی متن حدیث اند . معیارهای دیگری که می توانند به پژوهشگر در این زمینه کمک کنند (مانند: موافقت یا مخالفت با مبانی مسلّم اسلام یا با سایر احادیثی که به گونه ای صحّت یا عدم صحّت آنها احراز شده است ، همچنین قوّت یا ضعف متن) ، در حقیقت ، به معیارهای پیشْ گفته باز می گردند که توضیح بیشتر در این باره ، در پِی و نیز در آینده (2) خواهد آمد .

چند نکتهدر این جا اشاره به چند نکته ضروری است :

.

1- .الکافی : ج 1 ص 401 ح 1 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 106 ، الخرائج و الجرائح : ج 2 ص 793 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 189 ح 21 .
2- .به یاری خدا، در همین دانش نامه، در مَدخل «حدیث».

ص: 82

نکته اوّل. در یک نگاه کلّی می توان معیارهای نقد حدیث را به دو دسته «درونْ دینی» و «برونْ دینی» تقسیم کرد. معیارهای برون دینی (مانند: عقل، تاریخ، علم قطعی و محسوسات)، به تنهایی یا در کنار هم می توانند وسیله ارزیابی روایات باشند و به وسیله هر شخصی به کار روند؛ امّا معیارهای درونْ دینی، همان باورهای ایمانی و قابل استناد به دین اند که برای فرد مؤمن به آنها، روشنی و ضرورت یافته اند؛ روشنی و ضرورتی که هر گزاره مخالف با آنها را باطل می کند. این باورها می توانند از قرآن، اخذ شده باشند یا مستند به سیره و سنّت قطعی باشند. گفتنی است: بررسی روش ها و سفارش های دین (و بویژه روش های پیشنهادی احادیث) در زمینه ارزیابی و سنجش گزاره های منسوب به دین، نشان می دهد که همه آنها، به گونه ای، حکم عقل، محسوب می شوند و در واقع، فهم عقلی و عُقلایی انسان ها را معیار می شمارند و از این رو، همچنان ممکن است دلایل و قرائن دیگری را یافت و در ارزیابی احادیث، به کار گرفت. نکته دوم. اطمینان به صدور یا عدم صدور حدیث از طریق ارزیابی متن ، می تواند بر پایه یک قرینه یا مجموعه ای از قرائن ، حاصل گردد و چه بسا قرائن ، موجب ظن به صدور یا عدم صدور گردند. نکته سوم: در دانش نامه قرآن و حدیث ، از یک سو تلاش شده است که احادیثی که مجعول بودن آنها مقطوع یا مظنون است ، نیایند و از سوی دیگر ، روشی در پیش گرفته شده است که پژوهشگر بتواند در ابواب مختلف ، نوعی اطمینان به صدور پیدا کند ؛ امّا مسئولیتِ تک تکِ احادیث ، با مصادر آنهاست. بدین جهت، به همه کسانی که با بهره گیری از این دانش نامه یا سایر منابع حدیثی ، سخنی را از پیامبر صلی الله علیه و آله یا اهل بیت علیهم السلام نقل می کنند ، اکیدا توصیه می نماییم که ادب نقل حدیث را در چگونگی نسبت دادن آن به پیشوایان اسلام ، رعایت کنند ، و آن ادب، مطابق حدیثی که ثقه الإسلام کلینی از امام علی علیه السلام نقل کرده، این است:

.


ص: 83



بصیرت

إذا حَدَّثتُم بِحَدیثٍ فَأسنِدوهُ إلَی الَّذی حَدَّثَکُم ؛ فَإِن کانَ حَقّا فَلَکُم وَ إِن کانَ کَذِبا فَعَلَیهِ . (1) هنگامی که حدیثی را نقل می کنید ، آن را به کسی که آن را روایت نموده ، نسبت دهید ، که اگر درست باشد ، به سود شماست و اگر دروغ باشد ، به زیان راوی است . بنا بر این ، برای رعایت احتیاط ، توصیه اکید داریم که کسانی که می خواهند از این کتاب یا سایر کتب حدیثی ، حدیثی نقل کنند ، آن را مستقیما به پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام نسبت ندهند ؛ بلکه حدیث را از طریق منبعی که آن را روایت کرده است ، به آنان منسوب نمایند . برای نمونه ، نگویند : «پیامبر صلی الله علیه و آله چنین فرمود» یا : «امام علیه السلام چنین فرمود» ؛ بلکه بگویند : «فلان کتاب، از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین روایت کرده است» و یا بگویند : «از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین روایت شده است» .

بصیرتناگفته نماند که در کنار تخصّص های سه گانه ای که شرح آن گذشت ، مدد الهی و نورانیّت درونی که ما از آن به «بصیرتْ» تعبیر می کنیم ، سهمی ویژه در نقد و ارزیابی حدیث دارند. این نورانیّت ، علاوه بر این که شناخت سنّت صحیح را برای پژوهشگر ، آسان می سازد ، زمینه ساز قدرت استنباطِ درست احکام الهی از قرآن و سنّت نیز هست و این ، همان نیروی قدسی الهی است که از نگاه شهید ثانی ، علاوه بر فقه و اصول و سایر علوم مقدّماتی ، شرط استنباط احکام است. (2) ایشان ، پس از تبیین اقسام علوم

.

1- .الکافی : ج 1 ص 52 ح 7 .
2- .شهید ثانی (911 965 ق) ، همچنین در کتابش شرح اللمعه (ج 3 ص 66) ، در بیان شرایط اِفتا می نویسد : « ... آری! با همه این احوال ، فرد باید از نیروی ارجاع فروع به اصول ، و استنباط فروع از اصول ، برخوردار باشد . اصل مهم در این زمینه همین است، و گرنه ، تحصیل این مقدّمات در روزگار ما ، به سبب کثرت تحقیقات علما و فقها در این باب ، آسان شده است . آن قوّه استنباط و اجتهاد هم در دست خداوند متعال است و او ، آن را به هر یک از بندگانش که بخواهد و مصلحت بداند ، عطا می کند . البته مجاهدت و ممارست ، تأثیر بسیاری در کسب این قوّه دارد : «و آنان که به خاطر ما مجاهدت کنند ، هر آینه ، راه هایمان را به آنان نشان می دهیم» » .

ص: 84



راه دستیابی به بصیرت

شرعی و ترتیب لازم برای تحصیل آنها، یادآور می شود که آموزش علوم مقدّماتی اجتهاد، به تنهایی، برای استنباط احکام کافی نیست و می نویسد : و لا یکفی ذلک کلّه إلّا بهبه من اللّه تعالی إلهیّه و قوّه منه قدسیّه توصله إلی هذه البغیه ، و تبلّغه هذه الرتبه ، و هی العمده فی فقه دین اللّه تعالی ، و لا حیله للعبد فیها ، بل هی منحه إلهیّه و نفحه ربّانیّه یخصّ بها من یشاء من عباده ، إلّا أنّ للجدّ و المجاهده و التوجّه إلی اللّه تعالی ، و الانقطاع إلیه أثرا بیّنا فی إفاضتها من الجناب القدسی : «وَ الَّذِینَ جَاهَدُواْ فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ» (1) . (2) هیچ یک از اینها کفایت نمی کند ، مگر با فیض الهی و نیرویی قدسی از جانب خدای متعال که فرد را به این مقصد برساند و به این مرتبت ، نایل گرداند . این فیض الهی و نیروی قدسی ، رکن اصلی در فهم دین الهی است و بنده را در آن ، دستی نیست ؛ بلکه دهِش الهی و دَمش ربّانی است که آن را به هر یک از بندگانش که خود بخواهد ، اختصاص می دهد ؛ منتها کوشش و مجاهدت و توجّه به خدای متعال و بریدن از عالم و رو کردن به او، تأثیر آشکاری در افاضه این فیض و نیروی قدسی از جانب قدس الهی دارد : «آنان که به خاطر ما مجاهدت کنند ، هر آینه ، راه هایمان را به آنان نشان می دهیم ، و البته خدا با نیکوکاران است» .

راه دستیابی به بصیرتبصیرت را از دو راه می توان به دست آورد :

.

1- .عنکبوت : آیه 69 .
2- .منیه المرید : ص 387 .

ص: 85

راه اوّلِ رسیدن به بصیرت ، به دست آوردن تقواست . یکی از برکات مهم و بزرگ تقوا ، نورانی شدن جان و پیدایش نور بصیرت در انسان است . این حقیقت ، با صراحت در قرآن کریم آمده است: «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَانًا . (1) ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از خدا پروا کنید ، برای شما نیروی تشخیص قرار می دهد» . «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ءَامِنُواْ بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَ یَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ . (2) ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا پروا کنید و به پیامبر او بگروید، تا رحمت خویش را دو چندان عطا کند و برای شما نوری قرار دهد که با [روشنایی ]آن ، راه بسپرید» . راه دوم برای به دست آوردن بصیرت ، استمداد از خداوند متعال است ، چنان که امام زین العابدین علیه السلام ، در یکی از مناجات های خویش می فرماید : هَب لی نوراً أمشی بِهِ فِی النّاسِ، و أهتَدی بِهِ فِی الظُّلُماتِ، و أستَضی ءُ بِهِ مِنَ الشَّکِّ وَ الشُّبُهاتِ . (3) [بار خدایا!] مرا فروغی بخش تا در پرتو آن ، در میان مردم، راه بسپرم ، و در تاریکی ها راه خویش را بیابم و در روشنایی آن ، از هر شک و شبهه ای بِرَهَم . بنا بر این ، تلاش برای رسیدن به مراتب طهارت و تقوا ، و نیز اهتمام به ذکر و دعا و استمداد از خداوند متعال برای نورانی شدن اندیشه ، هر چند برای همه پیروان اسلام ، لازم است ، امّا برای پژوهندگان علوم دینی و بخصوص پژوهندگان حدیث ،

.

1- .انفال : آیه 29 .
2- .حدید : آیه 28 .
3- .الصحیفه السجّادیّه : ص 95 (دعای 22) .

ص: 86

اهمّیت و ضرورت بیشتری دارد . (1) بی شک ، پژوهشگری که علاوه بر دانش رجال و درایه و تخصّص در نقد و ارزیابی متن حدیث ، از نور بصیرت برخوردار باشد ، بهتر می تواند به حقیقت اسلام، دست یابد؛ امّا باید توجّه داشت که این ، به معنای عصمت و مصونیت او از خطا نیست ؛ بلکه هر چه تخصّص پژوهشگر ، بیشتر و بصیرت او افزون تر باشد ، از میزان خطای او کاسته می گردد.

.

1- .شهید ثانی ، در این باره می گوید: «...خداوند متعال ، نور دانش را در دل ناپاک و آلوده به کدورات نفسانی و اخلاق ناپسند ، نمی افکند . امام صادق علیه السلام می فرماید : ~لیس العلم بکثره التعلّم، و إنّما هو نور یقذفه اللّه تعالی فی قلب من یرید اللّه ان یهدیه؛ علم ، به بسیار آموختن نیست ؛ بلکه علم [واقعی] ، نوری است که خدای متعال ، در قلب هر کس که بخواهد هدایتش کند ، می افکند}» (منیه المرید : ص 167 و 149 ، مشکاه الأنوار : ص 563 ح 1901 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 225 ح 17 ؛ الدرّ المنثور : ج 7 ص 20) . ابن مسعود نیز چنین سخنی گفته است : «علم ، به کثرت روایت نیست ؛ بلکه علم ، در واقع ، نوری است که در دل می تابد . بدین ترتیب ، دانسته می شود که علم ، صِرف استحضار معلومات خاص نیست ، هر چند این در عرف عام ، علم خوانده می شود ؛ امّا علم واقعی ، همان نور و پرتو ناشی از آن علم است که موجب بصیرت و خوف از خداوند می گردد» (منیه المرید : ص 167) .

ص: 87



(4) مراحل تحقیق و تدوین

1. جمع آوری ابتدایی

(4)مراحل تحقیق و تدوین «دانش نامه قرآن و حدیث»تدوین دانش نامه قرآن و حدیث ، آیین نامه ویژه ای دارد که بر پایه آخرین تجربیّاتِ به دست آمده در پژوهشکده علوم و معارف حدیث، تنظیم شده است و البته مطرح کردن همه آن در این جا ضروری نیست ؛ لیکن برای اطّلاع علاقه مندان از تلاش های فراوانی که برای تهیه این مجموعه گسترده صورت می گیرد ، به سیر مراحل جمع آوری ، تحقیق و تدوین آن، از آغاز تا انجام ، اشاره کوتاهی داریم :

1. جمع آوری ابتداییدر این مرحله ، پژوهشگر همکار ، آیات و احادیث مربوط به یک موضوع (مَدخَل) را پس از یادداشت برداری از منابع موجود ، از طریق نرم افزارهای رایانه ای و جستجوی کلیدْواژه های اصلی و مرتبط ، گِرد می آورد (1) و آنها را به حاصل تحقیقات دستی در مرحله پیشین (2) می افزاید. پرونده یا پوشه ای که در این مرحله تشکیل

.

1- .فهرست منابع و مآخذِ (کتابْ نامه) جلد نخست دانش نامه، در پایان این جلد، خواهد آمد. این فهرست، به دلیل مشترک بودن بخش عُمده منابع در تمامی مجلّدات، می تواند نیاز خوانندگان جلدهای بعدی دانش نامه را تا حدّ زیادی بر طرف نماید؛ امّا به یاری خدا، در اَثنای نشر و به تدریج، فهرست هایی از منابع و مآخذ غیر مشترک نیز عرضه خواهد شد. به علاوه، در پایان تألیف، فهرست کاملی از تمامی منابع و مآخذ دانش نامه، به همراه نمایه، در اختیار خوانندگان، قرار خواهد گرفت.
2- .منظور از «مرحله پیشین» ، کار تحقیقی مؤلّف و همکاران او در تدوین کتاب میزان الحکمه است ف (ر.ک: ص 23 : «پیش گفتار / برکات میزان الحکمه») .

ص: 88



2. تنظیم ابتدایی

3. تنظیم دوباره

4. نقد متن

5. مصدریابی (تخریج)

می شود، متناسب با موضوع، عنوانی عربی به خود می گیرد و بر اساس ریشه کلمه، ترتیب الفبایی می یابد.

2. تنظیم ابتداییپژوهشگر همکار ، پس از جمع آوری اوّلیه متون مربوط به یک موضوع ، طبق سلیقه خود ، آن را دسته بندی می نماید و برای تنظیم اوّلیه ، به این جانب ارائه می کند . این جانب نیز پس از ساماندهی آنها ، آنچه را برای تکمیل کار، ضروری است ، تذکّر می دهم و مجدّدا آن را به پژوهشگر همکار ، باز می گردانم.

3. تنظیم دوبارهپرونده هر موضوع (مَدخل)، پس از رفع نواقص که گاه چند ماه طول می کشد ، به این جانب باز می گردد و با توجّه به افزوده ها، ساماندهی مجدّد، تقویت و تکمیل می گردد و گاه ، تغییر اساسی می یابد.

4. نقد متندر صورتی که پس از تنظیم ثانوی، نقصی مشاهده شود ، مجدّدا پژوهشگر همکار، برای رفع آن ، اقدام خواهد کرد . (1) در غیر این صورت ، حاصلِ کار ، برای نقد و ارزیابی، به دو کارشناس (به تناسب موضوع : اعتقادی ، اقتصادی ، اخلاقی و ...) ، ارائه و طبق آیین نامه خاصّی نقد می گردد و پس از نقد متن ، اگر اصلاحاتی ضرورت داشته باشد ، انجام می گیرد.

5. مصدریابی (تخریج)یکی از مراحل مهم تدوین دانش نامه ، تخریج یا مصدریابی متون آن است . در این

.

1- .این اقدام ، ممکن است بارها تکرار شود .

ص: 89



6. نگارش «درآمد»ها و «تحلیل»های مورد نیاز

مرحله ، پژوهشگر دیگری، از طریق برنامه های نرم افزاری، برای یافتن مصادر حدیث ، جستجو می کند . سپس ، جامع ترین ، استوارترین و کهن ترین مصدر را انتخاب می نماید و نشانی مصادر یافت شده را بر اساس میزان اعتبار آنها تنظیم می نماید و اگر متن قوی تری یافت شد ، جایگزین متن اصلی می گردد و روایات مکرّر یا مشابه را ، جز در موارد ذیل ، حذف می نماید : الف وجود نکته مهمی در متن روایات مشابه ؛ ب تفاوت لفظی در متونی (نصوصی) که از طریق شیعه و اهل سنّت نقل شده اند ؛ ج نیاز به تکرار روایت در چند باب ، مشروط به این که روایت ، بیش از یک سطر نباشد. در غیر این موارد ، روایات مکرّر یا مشابه، حذف می شوند و نشانی آنها ، طبق آیین نامه ، در پاورقی افزوده می شود. نکته قابل توجّه ، این که : اگر دسترس به منابع اوّلیه مقدور باشد ، حدیث (روایت)، از آنها نقل می شود و تنها نشانی دو جامع روایی یعنی بحار الأنوار در احادیث شیعه و کنز العمّال در احادیث اهل سنّت ، برای سهولت دسترس خوانندگان به حدیث ، در پایانِ نشانی، افزوده می گردد.

6. نگارش «درآمد»ها و «تحلیل»های مورد نیازمرحله دیگر در تدوین دانش نامه ، تهیّه «درآمد»ها و «تحلیل»های مورد نیاز است که توسّط این جانب ، انجام می شود . البته اگر پژوهشگران ، پیشنهادی در زمینه نکاتی که باید مورد توجّه قرار گیرند ، داشته باشند ، ارائه می دهند. در این مرحله ، با توجّه به آنچه هنگام نوشتن تحلیل و جمع بندی مطالب به نظر می رسد ، گاه، چینش قبلی تغییر می کند و ساختار جدیدی شکل می گیرد.

.


ص: 90



7 . آماده سازی نهایی

8 . تدوین نهایی بر اساس شیوه این دانش نامه

گفتنی است که جمع بندی ها و تحلیل ها نیز توسط یک یا دو کارشناس ، نقد می گردند و اگر نیاز به اصلاح داشته باشند ، انجام می شود.

7 . آماده سازی نهاییضرورت انتشار تدریجی دانش نامه باعث شده است که مَدخل های آغازین (بر اساس نظام الفبایی)، در اولویّت تکمیل، آماده سازی و نشر قرار گیرند. پس از آماده شدن یک یا چند مَدخلی که در حجم یک جلد کتاب اند، اِعراب گذاری، شرح لغات و مقابله احادیث با مصادر و سپس ترجمه «درآمد»ها و «تحلیل»ها (از فارسی به عربی) و ویرایش، توسط کارشناسان خبره انجام می شود. بدین ترتیب، نسخه عربی کتاب ، آماده طبع و نشر می گردد. گفتنی است که نسخه ای از متن عربی، پس از پشت سر گذاشتن مراحل آماده سازی (ویرایش، اِعراب گذاری، نمونه خوانی، تصحیح و صفحه پردازی)، بلافاصله، جهت ترجمه به فارسی و ویرایش و آماده سازی آن، در اختیار واحدهای مربوط، قرار می گیرد. (1)

8 . تدوین نهایی بر اساس شیوه این دانش نامهمهم ترین نکاتی که در نگارش احادیث (روایات) در این دانش نامه در نظر گرفته می شوند، از این قرارند : 1 . پس از ذکر آیات مربوط به موضوع ، احادیث منقول از پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت گرامی ایشان علیهم السلام تا امام مهدی عَجَّل اللّهُ فَرَجَه به ترتیب می آیند ، مگر احادیثی که

.

1- .ترتیب فعلی این دانش نامه (چه در نسخه عربی و چه در نسخه فارسی عربی)، الفبایی موضوعی، بر اساس عنوان عربی مَدخل ها و ریشه لغوی آنهاست؛ امّا به یاری خدا، پس از پایان یافتن تألیف، نسخه فارسی عربی جدیدی از این دانش نامه، برپایه ترتیب الفبایی موضوعی مَدخل های فارسی، تدوین و منتشر خواهد شد.

ص: 91

در تفسیر آیات قرآن اند، که بر همه احادیث ، مقدّم می گردند . البته ، گاه، هماهنگی چند حدیث در مضمون ، موجب می شود که این ترتیب ، رعایت نشود. 2 . معیار گزینش یک حدیث از میان احادیث متعدّد ، رسایی و فراگیری آن حدیث است ، هر چند از منبعی ضعیف تر باشد . در صورت تشابه احادیث ، متنِ معتبرترین منبع ، مقدّم داشته شده است. 3 . اگر حدیثی ، هم از پیامبر صلی الله علیه و آله و هم از یکی از اهل بیت ایشان روایت شده باشد ، آنچه از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده ، در متن می آید و به حدیث دیگر ، در پانوشت، اشاره می گردد. 4 . از آن جا که اصطلاح «حدیث» ، در مکتب اهل بیت علیهم السلام فقط بر متنِ حاکی از قول و فعل و تقریرِ پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام اطلاق می شود ، متونی را که از صحابیان و راویان نقل شده اند (و به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان نسبت داده نشده اند)، ذکر نکرده ایم ، مگر در موارد خاصّی ، از جمله این که متن ، در منابع متعدّد، آمده و فقط در بعضی از این منابع ، به پیامبر صلی الله علیه و آله یا اهل بیت علیهم السلام اسناد داده شده باشد . در چنین مواردی ، نام قائل حدیث (مَرویٌّ عنه)، در صدر می آید و در پانوشت، پس از ذکر منابعی که نام قائل را ندارند، این عبارت، قید می گردد : «من دون إسناد إلی أحدٍ مِن أهل البیت علیهم السلام (بدون اِسناد به یکی از اهل بیت علیهم السلام )» . 5 . بحار الأنوار ، از مجموعه های بزرگ روایی شیعه ، و کنز العمّال ، از مجموعه های بزرگ روایی اهل سنّت است. لذا سعی کرده ایم پس از ذکر منابع هر حدیث در پانوشت، به این دو کتاب واسطه نیز نشانی بدهیم؛ یعنی بحار الأنوار را در پایان منابع شیعی آورده ایم و کنز العمّال را در آخر منابع اهل سنّت ، تا بدین وسیله ، کار مراجعه خوانندگان به حدیث را آسان گردانیم . البته اگر آن حدیث در بحار الأنوار یافت نشود، به وسائل الشیعه و در غیر این صورت، به مستدرک الوسائل، نشانی داده می شود. همچنین اگر حدیثی که به منابع اهل سنّتْ نشانی داده شده، در کنز العمّال

.


ص: 92

یافت نشود، به ترتیب، به: مجمع الزوائد، الجامع الصغیر و الدر المنثور، نشانی داده می شود . 6 . سعی بر این بوده است که احادیث، از کتاب هایی که واسطه به شمار می آیند (به استثنای مورد بند گذشته، یعنی ذکر کتب واسطه در پایان ذکر منابع هر حدیث) نقل نشوند ، مگر در موارد دست نیافتن به حدیث در منبعی که کتاب واسطه، از آن ، نقل کرده است . در این صورت ، کتاب واسطه را می آوریم و در کنار آن ، از منبع اصلی که کتاب واسطه از آن نقل کرده است نیز نام می بریم . برای مثال ، می نویسیم : «مستدرک الوسائل : ج... ص... به نقل از تفسیر ابو الفتوح رازی» . البته ، از این گونه کتاب ها ، تنها زمانی نقل شده است که منابعِ موجود آن حدیث ، اندک باشند . 7 . تنظیم منابع در پانوشت، بر پایه میزان اعتبار ، صورت گرفته است . بنا بر این ، هیچ گاه منبع ضعیف، بر قوی مقدّم نشده ، (1) مگر در حالات خاصّی . برای مثال ، اگر خواسته باشیم از تکرار نام راوی یا تکرار اختلاف یا کلمه «نَحوُه (مشابه آن)» اجتناب بورزیم ، در چنین مواردی ، ترتیبِ یادشده ، رعایت نشده است. 8 . منابع شیعی، از منابع اهل سنّت ، جدا شده و هر یک از آنها ، جداگانه ذکر شده اند . این دو مجموعه را در پانوشت، با نشانه نقطه ویرگول (؛) از هم جدا کرده ایم. همچنین ، منابع یک مجموعه (مثلاً منابع شیعه) را نیز با نشانه ویرگول (،) از هم جدا نموده ایم. 9 . رمزهای «ج» ، «ص» و «ح» را ، به ترتیب ، برای نشان دادن جلد و صفحه و شماره حدیث به کار گرفته ایم. از این اصل ، موارد زیر، استثنا شده اند : سخنان

.

1- .کتاب های موجود در گروه دانش نامه نگاری پژوهشکده علوم و معارف حدیث، بر پایه اصول و معیارهای خاصّی مرتّب و طبقه بندی شده اند؛ معیارهایی چون : تقدّم تاریخی کتاب ، شخصیّت مؤلّف و نزدیکی اش به عصر بیان حدیث ، احراز انتساب کتاب به مؤلّف ، ارزش کتاب در محافل علمی ، و دیگر معیارها و اصول ارزش گذاری کتاب ها . همین کار ، معیار ترتیب منابع در پانوشت ها نیز قرار گرفته است .

ص: 93

صحابیان ، تابعیان ، راویان و محدّثان ، متون تاریخی و نیز هر آنچه اصطلاح «حدیث» ، شامل آن نمی شود و همچنین آن دسته از احادیث که در ضمن شرح حال راویان آمده اند و یا شماره هایی که نشانی شرح حال اند (و نه نشانی حدیث) . در تمامی این موارد ، به جای رمز «ح» ، حرف «ش» را به کار برده ایم . 10 . بسیاری اوقات ، در یک منبع ، یک حدیث ، دو شماره دارد : یکی شماره مسلسل که از ابتدای کتاب، شروع و در پایان آن ، تمام می شود ، و دیگری ، شماره مربوط به بابی که حدیث در آن آمده است ، و ما همواره ، شماره مسلسل حدیث را برگزیده ایم. 11 . معیار برای ذکر شماره صفحات ، صفحه ای است که اوّلین کلمه از متن برگزیده ما، در آن قرار دارد. 12 . اختلافاتی که میان متن برگزیده ما در این دانش نامه، با سایر متونِ نشانی داده شده در پانوشت وجود دارد ، در صورت امکان ، در پانوشت، دقیقا ذکر شده اند و گاه نیز با تعبیر «نَحوُهُ (مشابه آن)»، به وجود اختلاف ، تنها اشاره شده است. 13 . در صورت وجود اختلاف اندک لفظی و معنایی ، یا وجود اختلاف فقط لفظی امّا فراوان و پراکنده در جایْ جایِ متن (به طوری که نتوان به آن اشاره کرد) ، به آوردن تعبیر «نحوه (مشابه آن)» بسنده کرده ایم. 14 . چنانچه احادیثی با متن برگزیده ما مضمون یکسانی داشته اند ، ولی در برخی الفاظ با آن متفاوت بوده اند ، امّا این اختلاف، لطمه ای به معنا نمی زده است ، از ذکر اختلاف ، صرف نظر کرده ایم. 15 . معیار عمده برای ذکر اختلافات ، تأثیر این اختلافات در معنا و یا مفید بودن ذکر آنها برای خواننده است ، بویژه در مَقطعی (بخشی) از حدیث که مرتبط با موضوع بحث (مَدخل و عنوان) است. 16 . هر گاه حدیث در برخی منابع با متن برگزیده ما، در مقطع مورد بحث، مطابقت

.


ص: 94

داشته، اختلاف در سایر بخش های حدیث، هرچند بسیار بوده ، با تعبیر «نحوه» ، خاطرنشان شده است؛ امّا اگر در مقطع مورد بحث، اندکی متفاوت، ولی در سایر بخش های حدیث، مطابق بوده. در این صورت ، به اختلاف آن دو، اشاره شده است. برای مثال ، در مَدخل «دوستی (المَحَبَّه)»، در عنوان «نشانه های دوستی خدا با بنده» ، در ذیل حدیث «إذا أحبَّ اللّه عبدا ...» ، حدیث «إذا أراد اللّه بعبدٍ خیرا ...» نیز نشانی داده شده و اختلاف میان آن دو، ذکر شده است. 17 . پس از ذکر منابع (مصادرِ) حدیث در پانوشت ، گاه با تعبیرِ «ر . ک (رجوع کنید به) :» ارجاعاتی به برخی منابع دیگر داده می شود . در این گونه موارد ، متن مورد ارجاع ، با متن برگزیده ، تفاوت بسیار دارد ؛ امّا در عین حال ، ملاحظه آن، برای پژوهشگر ، سودمند است . 18 . در صفحه عنوان هر مَدخل (موضوع) و گاه در پایان برخی فصول یا عناوین، عناوین یا ابواب یا کتاب هایی یاد شده اند که مراجعه به آنها ، اطّلاعات بیشتری در زمینه موضوع مورد نظر ، در اختیار پژوهشگر می گذارد. 19 . پاره ای اختلافات ، با عبارات زیر ، توضیح داده شده اند: «و فیه کذا بدلَ کذا (در این منبع ، فلان عبارت، به جای فلان عبارت آمده)» ، «لیس فیه کذا (در این منبع ، فلان عبارت ، وجود ندارد)» ، «لیس فیه من کذا إلی کذا (در این منبع ، از فلان عبارت تا فلان عبارت، وجود ندارد)» ، «بزیاده کذا بعد کذا (با افزونی فلان عبارت، بعد از فلان کلمه)» ، «بزیاده کذا فی آخره (با افزونی فلان عبارت در پایان آن)» . چنانچه در برخی منابع ، عبارت کاملی از ابتدای حدیثی که در متن آمده ، حذف شده باشد ، با عبارت «لیس فیه صدره (در این منبع ، صدر حدیث نیامده)» به، این اختلاف ، اشاره کرده ایم ؛ امّا اگر عبارت محذوف ، کامل نباشد ، آن را با این عبارت ، خاطرنشان کرده ایم: «ولیس فیه صدره إلی کذا (در این منبع ، از آغاز حدیث تا فلان کلمه نیامده است)» .

.


ص: 95

اگر این کاستی، در آخر حدیث و یک جمله کامل باشد ، آن را با این عبارت، توضیح داده ایم : «و لیس فیه ذیله (در این منبع ، پایان حدیث نیامده است)» ؛ ولی اگر یک جمله کامل نباشد یا چند جمله باشد ، آن را با این عبارت، خاطرنشان ساخته ایم : «و لیس فیه ذیله من کذا (در این منبع ، بخش پایانی حدیث ، از فلان کلمه، نیامده است)» . 20 . هر کلمه یا عبارتی که بعد از نام یک منبع آمده خواه برای بیان نام راوی باشد ، یا برای بیان اختلاف و یا مشابهت فقط به همان منبعْ مربوط می شود ، مگر آن که همراه با یکی از این الفاظ ، آمده باشد : «کِلاهُما (هر دو منبع)» ، «کُلُّها (همه منابع)» ، «فیهما (در این دو منبع)» و «فیها (در همه این منابع)»، که در این صورت ، به منابع پیش از آن نیز برمی گردد. گفتنی است که هر گاه دو نشانی به یک منبع داده شود ، هر یک از آن دو ، مستقل در نظر گرفته می شود و آنچه گفتیم ، در باره آن نیز جاری است. نیز باید دانست که به کار بردن تعابیر یاد شده، گاه، ما را وا می دارد که ترتیب منابع (بر حَسَب اعتبار آنها) را رعایت نکنیم . بنا بر این ، این بند از توضیحات ، بر بندهای پیشین که برای توضیح روش خود آوردیم ، حاکم است. برای مثال ، اگر مَرویٌّ عنه (یعنی گوینده اصلی حدیث) (1) یا راوی، در دو یا چند منبع ، یکی باشد ، در پانوشت، این منابع را به صورت پیاپی می آوریم و در پی آن ، یکی از این دو تعبیر را به کار می بریم : «کِلاهُما عن... (در هر دو منبع از...)» و «کُلُّها عن... (همه آنها از...)» ؛ و چنانچه مرجع ضمیر ، موجب اشتباه گردد ، به جای آن ، تعداد منابعِ هم سخن در این باره را ذکر می کنیم . برای مثال آورده ایم: «و الثلاثه الأخیره عن الإمام الباقر علیه السلام (سه منبع آخر ، از امام باقر علیه السلام )». 21 . سعی شده است که از کتاب هایی که انتساب آنها به اهل بیت علیهم السلام قطعی نیست ،

.

1- .مقصود، پیامبر یا امامی است که حدیث، از او نقل شده است.

ص: 96

نقل کمتری صورت گیرد. با این حال ، چنانچه حدیثی را از این گونه کتاب ها انتخاب کنیم ، در ابتدای حدیث ، به این تردید در نسبت کتاب به امام علیه السلام ، اشاره می کنیم ، مثل : الدیوان المنسوب إلی الإمام علیّ علیه السلام ، التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکریّ علیه السلام ، مصباح الشریعه فیما نَسَبَه إلی الإمام الصادق علیه السلام . 22 . معیارِ آوردن نام مَرویٌّ عنه یا راوی ، بدین گونه است : الف در ابتدای هر حدیث (صدر حدیث) ، نام مرویٌّ عنه (گوینده اصلی حدیث) را می آوریم ، مگر آن که راوی در حدیث ، نقش داشته باشد به طوری که جز با آوردن نام او ، حدیث ، مفهوم درست خود را پیدا نکند ، که در این صورت ، ابتدا نام راوی را می آوریم و سپس ، نام مرویٌّ عنه را و از آن جا که به اقتضای شیوه تدوین این دانش نامه، در ابتدای حدیث ، نام مرویٌّ عنه آورده می شود و اگر نام مرویٌّ عنه را نتوان آورد، (1) نام منبع می آید، لذا در چنین مواردی (نقش داشتن راوی در حدیث)، نام منبعی که متن از آن نقل شده است ، خواهد آمد و سپس ، نام راوی، مانند: الخصال عن زُراره: سمعتُ أبا عبد اللّه علیه السلام یقول:...، فَسَألتُه عن...، فقال: یا زراره!... الخصال به نقل از زُراره : شنیدم ابو عبد اللّه [امام صادق] علیه السلام می فرمود:... از ایشان پرسیدم که... فرمود: ای زراره!... ب به سبب تعدّد القاب پیامبر بزرگوار و اهل بیت گرامی ایشان و انبیای پیشین و نیز تعدّد نام ها و کُنیه هایی که برای آنها به کار می رود، فقط یکی از آنها که همان نام یا لقب مشهور است گزینش شده است، تا در صدر احادیث، با روشی یکسان، از مرویٌّ عنه نام برده شود؛ امّا اگر نام یا لقب یا کنیه آن بزرگواران، در میانه متونِ نقل شده آمده باشد ، به همان حال ، دست نخورده باقی می ماند، مگر در ترجمه که به

.

1- .مثل همین مورد که راوی در حدیث، نقش داشته باشد و یا وقتی که حدیث، «مُضمَر» است و تعیین مَرویٌّ عنه (گوینده اصلی حدیث)، امکان پذیر نیست.

ص: 97

نحوی، وضوح آن را بیشتر می کنیم . ج برای پرهیز از طولانی شدن گزارش ها ، چنانچه نام اهل بیت علیهم السلام در سند ، پی در پی آمده باشد ، به جای ذکر اسامی آنها یکی پس از دیگری ، از عبارت : «عن آبائه (از پدرانش)» استفاده می کنیم که بیانگر این اتّصال است. د هر گاه در منبع، از مرویٌّ عنه ، صراحتا نام برده نشده باشد ، بلکه فقط کنیه یا لقب او ذکر شده باشد (مثل : أبو الحسن ، أبو محمّد، العبد الصالح، العالم و...) و یا ابهامی در میان باشد ، (1) در این صورت ، چنانچه مقصود از آن را احراز کنیم ، نام مرویٌّ عنه را می آوریم ، و اگر احراز نکنیم ، آن را به همان نحو که در منبع آمده ، ذکر می نماییم و در پانوشت، به احتمالات معتبر، اشاره می کنیم . ه پس از ذکر نام پیامبر، با جمله « صلی الله علیه و آله » و پس از ذکر نام هر یک از اهل بیت آن بزرگوار یا نام دیگر پیامبران و نیز فرشتگان ، با جمله « علیه السلام » ، نسبت به آنان ، ادای احترام می شود ، هرچند در کتابی که حدیث از آن نقل شده ، نام آنان بدون تکریم آمده باشد و یا با الفاظ دیگری از آنان تکریم شده باشد . همچنین ، در مورد دیگران ، فقط به ذکر نام ، اکتفا شده است. و راوی اوّل که خبر را از مرویٌّ عنه روایت می کند ، اگر در صدر حدیثْ نام برده نشود ، در پانوشت ، پس از هر نشانی، یاد می شود ، و اگر حدیث را یکی از اهل بیت علیهم السلام از یکی از اجداد گرامی اش روایت کرده باشد ، نام شریف او و نیز نام راویان بالاتر، تا به اوّلین راوی، می آید. ز اگر نام راوی دقیقا معلوم نباشد ، نام او در پانوشت، اصلاً آورده نمی شود ، مانند وقتی که حدیث با سندی مُرسَل ، نظیر «أحمد بن محمّد ، عن بعض أصحابنا ، عن الإمام الباقر علیه السلام (احمد بن محمّد، از یکی از راویان امامی مذهب، از امام باقر علیه السلام )»، روایت شده باشد.

.

1- .مثل مواردی که حدیث، به «الحسن» (بدون هیچ مشخّصه دیگری) نسبت داده شده است.

ص: 98

ح هر گاه در پانوشت ، بعد از منبع دوم یا هر کدام از منابع پس از آن ، نام پیامبر صلی الله علیه و آله یا یکی از اهل بیت علیهم السلام را (با تعبیر: عن فلان) ذکر کنیم ، این ، بدان معناست که حدیث، در این منبع ، از ایشان نقل شده و نه از بزرگوار دیگری که در صدر حدیث ، یاد شده است . همچنین هر گاه در این موارد، پس از نام یاد شده در پانوشت ، عبارت «عنه صلی الله علیه و آله » یا «عنه علیه السلام » را بیفزاییم ، این ، بدان معناست که مرویٌّ عنه ، خود، راوی حدیث است و آن را به بزرگوار دیگری که در صدر حدیثْ نام برده شده ، اِسناد داده است. ط اگر حدیث، از منبعی (کتابی) نقل شده باشد که همه یا بیشتر احادیث آن، با سند واحدی (مشترکی) روایت شده اند، از آن سند واحد، تنها به آوردن نام پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در صدر و پانوشت حدیث، اکتفا می گردد. از منابعی که با یک سندْ روایت شده اند، می توان به: طبّ الإمام الرضا علیه السلام ، مسائل علیّ بن جعفر، التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام و صحیفه الإمام الرضا علیه السلام اشاره کرد. الجعفریّات، النوادر للراوندی، قُرب الإسناد و دُرَر الأحادیث النبویه نیز از آن دسته منابع اند که بیشتر احادیث آنها با یک سند مشترک، روایت شده است. ی اگر متن، از پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام روایت نشده باشد ، یا حدیثِ قدسی باشد، یا با عبارت هایی مانند : «سُئلَ (مورد پرسش قرار گرفت)» و «رُوِیَ (روایت شده است)»، قول یا فعل یا تقریر پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام نقل شده باشد ، بدون آن که از راوی مشخّصی روایت شده باشد، یا همان طور که گذشت نام راوی در آغاز حدیث یا در متن آن آمده باشد و راوی در متن حدیث، نقش داشته باشد ، و خلاصه آن که : هر گاه در آغاز حدیث ، نام پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام را نتوان آورد، نام منبع (کتاب) را در آغاز آن می آوریم . 23 . چنان که می دانیم ، در تدوین و نگارش این دانش نامه ، از روش موضوعی پیروی کرده ایم که این ، خود ، بُرش متون معیّنی از احادیث مربوط به مَدخل یا عنوان (تیتر) مورد نظر را اقتضا می کند . این نکته ، یکی از اصولی است که برای

.


ص: 99

پرهیز از تکرار ، نمی توان از آن صرف نظر کرد ، مخصوصا در احادیث طولانی . ما همواره کوشیده ایم تا آن بُرش (مَقطعِ) نقل شده ، کامل ، تام و خالی از ابهام باشد ، هر چند با آوردن توضیحات لازم در آغاز حدیث ، و البته با رعایت زیبایی سیاق و وارد نیامدن اخلال به نظم حدیث. بنا بر این ، در این دانش نامه، صدر حدیث که پیش از متن آن، قرار گرفته و با علامت دو نقطه (:) از آن جدا شده ، در واقع ، مکمّل متن است ، به طوری که گاه بدون آن ، فهم حدیث ، ناممکن می شود ، و گاهی اوقات هم این صدر، در فهم پاره ای شناسه ها و خصوصیات متن که به خواننده در فهم فضای حدیث، کمک می کنند مفید است. 24 . قبلاً گفتیم که معیار ما در انتخاب یک متن (روایت) از میان متون مختلف ، رسا و فراگیر بودن آن است ؛ امّا با این حال ، گاه متن برگزیده ، دارای پاره ای اغلاط ناشی از تصحیف یا سهو راویان است. در این گونه موارد ، سعی کرده ایم که آن اغلاط را با روش های مختلف (به اقتضای نوع غلط) ، رفع و تصحیح کنیم : از طریق مراجعه به چاپ های مختلف منبع ، و یا مراجعه به بحار الأنوار و دیگر کتاب های واسطه (اگر این کتاب ها از همان منبع ما نقل کرده باشند ؛ چرا که در این صورت ، به منزله نسخه ای از نسخه های منبع به شمار می آیند) و سپس ، مراجعه به منابع دیگر و تأیید گرفتن از آنها. در همه این موارد ، امانتداری علمی رعایت گردیده و جدّا سعی شده است که از بازی با متن ، پرهیز گردد و توضیحات لازم ، در پانوشتْ آورده شود ، مگر در موردی که تصحیف ، قطعی باشد . در این صورت ، آن را در متن ، تصحیح کرده و به خطای نسخه، در پانوشت، اشاره کرده ایم. 25 . در صورت وجود توضیحاتی در وسط متن برگزیده که ربطی به موضوع نداشته ، از ذکر آن، خودداری ورزیده و به جای آن ، سه نقطه گذاشته ایم. البته ، در احادیث کوتاه ، بنا بر آوردن تمام متن بوده ، هرچند در لابه لای آن ، توضیحاتی آمده

.


ص: 100

باشد که ربطی به موضوع ندارد . این کار ، برای اجتناب از تقطیع حدیث بوده است و تقطیع، تنها زمانی صورت گرفته که چاره ای جز آن نبوده است. 26 . افزوده های میان دو قلّاب (کروشه) از ماست ، خواه این افزوده ها برای بیان مرجع ضمیر غایب (مستتر یا بارز) باشد یا هر توضیح دیگری. 27 . افزوده های میان دو هلال (پرانتز) ، در متن عربی ، از منبع است ، خواه نسخه بدل باشد یا جز آن . 28 . تا جای ممکن، کوشیده ایم تا واژگان پیچیده و دور از ذهن را شرح دهیم و برای این کار ، به کتاب های اصلی لغت و غریب الحدیث (مانند : لسان العرب، معجم مقاییس اللغه ، النهایه ی ابن اثیر ، الصحاح جوهری ، القاموس المحیط فیروزآبادی ، المصباح المنیر فیّومی و المفردات راغب) و دیگر منابع معتبر ، تکیه کرده ایم و سعی نموده ایم از میان معانی متعدّدی که گاه برای یک واژه در این گونه منابعْ ذکر می شود ، معنای متناسب با سیاق حدیث را برگزینیم. در شرح پاره ای عبارات و ترکیبات پیچیده ، از کتاب هایی که متون حدیثی را شرح کرده اند (مانند : مرآه العقول ، الوافی ، حلیه المتّقین ، توضیحات مجلسی در بحار الأنوار ، شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید ، و فتح الباری) و دیگر کتاب ها نیز کمک گرفته ایم . (1)

.

1- .در ویرایش فارسی و بازبینی ترجمه ، به ضرورت ، به گروه دیگری از منابع نیز مراجعه شده است ، از جمله برای شرح لغات به : غریب الحدیثِ هِرَوی و ابن قُتَیبه و بُستی و حَربی و سَرَقُسطی ، الطرازِ یحیی بن حمزه ، تاج العروس ، تاج المصادر بیهقی و منتهی الأرب ، و برای شرح لغات و ترکیبات پیچیده ، به : المَجازات النبویّه ، الطراز سیّد علی خان مدنی و الدیباج الوضیّ ، گر چه غالبا ذکر منبع ، امکان پذیر نبوده است .